BTS fanfiction

💜👽📚 محفل دریده شدگان در راه بنگتن و فضایی های فن فیکشن خوان برتر 📚👽💜

وانشات cloud and moon

inshot_20230627_010428635_9b08_ciop.jpg

نویسنده Jackie.H
کاپل کوکوی
ژانر امگاورس . رمنس . ام پرگ . انگست
محدودیت سنی 14+

   

🎶لالایی نام برده شده در داستان🎶

⚫️ CLICK ⚫️

   

برشی از داستان: 

- میدونی تهیونگ، گاهی فکر میکنم ما درست مثل ابر و ماه میمونیم. 

- ابر و ماه؟! 

تهیونگ ابرویی بالا انداخت و متعجب به نیم رخ جفتش که هنوز به ماه پشت ابر خیره بود نگاه کرد. 

- اره، ابر و ماه. ماه میخواد وقتی خورشید میره تمام وقتشو با ابر بگذرونه، ولی ابر ففط میتونه بعضی شبا با ماه باشه. ولی شبایی که با ماهه، جلوی نور و درخشش ماه رو میگیره، پس با خودش میگه نکنه من دارم به ماه بد میکنم؟ 

تهیونگ حرفشو کامل کرد: ولی اینطور نیست، هر چی هم که بشه ماه عاشق ابر میمونه. ولی... 

جونگ کوک هم حرف میتش رو کامل کرد: ولی گاهی عشق کافی نیست. 

   

☁️♥️🌙DOWNLOAD🌙♥️☁️

۱۲ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
zahra mansouri
۱۰ مرداد ۱۸:۳۶

معرفی میکنم

کارکتر جونگکوک بر گرفته از: بابای خیلی هامون! 

پدر من، جونگکوک جان! همه چی که پول نیست. تو میتونی بجای هزار نوع غذا یه مدل غذا بزاری سر سفره ات ولی امگات اونو با عشق خیلی خوشمزه درست کرده باشه

نکه نگران باشی از عصبانیت توش زهر بریزه

اصن خودتون بدرک

میدونی اون بچه چی میکشه وسط دعوا های شما؟ 

 

بعد ها از صدای بلند میترسه، موقع دعوا بی دفاع میشه

یاد نمیگیره زن خوبی برای آلفاش باشه و تو روابط عاشقانه شکست میخوره

بعد چی میشه؟ یه بچه روانی دیگه مثل خودش تحویل جامعه میده

تروخدا آدم باشین😐خودتون به درک حق ندارین به کس دیگه آسیب بزنید

*مشاور خانواده با زهرا

RM. kiute.ARMY

وای حق میگی زهرا...
دقیقا بابت همین این وانشات برای خیلی هامون دژاووی سنگین بود.

حقققققققق!!!
حققققققق تا ناموووووووووووس!!!

*مشاوره ی رایگان اما اصولی و کاملا کاربردی😂
A.SH
۲۹ تیر ۰۶:۰۶

ای جان...ای جان...بعد قرنی..امگاورسسس...اونم کوکوییی😮‍💨🥲🥲🥺

حمله برای دانلود*

 

وویی...ددی...یادته ۶ دقیقه پیش از یه پشه معلول برات نوشته بودم؟رفته باباشو آورده😐😐😂😕

RM. kiute.ARMY

با خروس نیت خوانده شود.

کم نیاری هااا!! این دفعه اون بال کندن رو روی باباش اجرا کن😂
Vkook. Darya
۲۹ تیر ۰۲:۲۷

ولی واقعا راست میگفت ..

گاهی عشق کافی نیست ..

گاهی باید چشمهامونو باز کنیم..

گاهی باید قلبمون رو بشکنیم ..

رها کنیم ..

همه چیز رو..

عشق رو ..

چون گاهی عشق کافی نیست.

 

میدونی دد .. نمیدونم ولی هرچی بزرگ تر میشم بیشتر به همین جمله پی میبرم ..

نه فقط عشق به یه ادم بلکه عشق به هرچیزی.

ما بزرگ میشیم و یهو میفهمیم چیزایی رو رها کردیم که عاشقش بودیم . مهم نیست دلیلش هر چی بوده .. اینکه رهاش کنیم خودش جوابه .

اون زمانه که ادم میفهمه گاهی عشق کافی نیست.

RM. kiute.ARMY

ولی کاش کافی بود ها:)

جوابش تلخه...ای بابا..
ولی گاهی میگم عشق کافیه، ماها توان تحمل اون حجم از کافی بودن رو نداریم.
ما برای خیلی چیز ها کافی نیستیم.
MARIA.N
۲۸ تیر ۱۴:۳۴

اوکی جکی بیبی دارم پس میوفتمممممم 😭😭😭 خیلی خوبهههههههههههههههه جیغغغغغغغغ میگی احساس پوچیییی میکنیییی ؟؟؟؟ احساس پوچییییی؟؟؟؟؟؟بابا تو قلمت رو باید طلا گرف چیمیگیییییی😭😭😭🫂💫

RM. kiute.ARMY

خدا نوشتههههه!!!!
مخصوصا داستان و پیامی که پشتش بوووود:")))
Mia
۲۴ تیر ۱۶:۰۷

ددیییی دستم به شلوارت چرا ایم نات ع پدوفیل نیستتت؟

خیلی وقت بود امگارس و امپرگ کوکوی نخونده بودم عالیییی بودددد

نویسنده فایتینگگگگ👍🥹

RM. kiute.ARMY

شلوارمو اروم بکش شله کشش😔
 بنا به درخواتس نویسنده برداشته شد:">
نوش جونتتتتتT^T
همون جکی قدیمی...
۲۳ تیر ۱۷:۴۷

ددی این وانشاتم چقد بد شد:/ احساس پوچی میکنم:/ به وللههههه 

خواننده های عزیز خواهشا سطل خواستین بگین من براتون بیارم بالا بیارین:/

انی وی 

چطوری انقد پس زمینه اشو خوشگل کردی؟ از گاو نر به اهوی ماده تبدیل شد://///////

ناموسن با چه برنامه ای این شکلیش کردی؟ 

ددی ورد من خرابه(کامپیوترم) اصلاااااا اکتیو نمیشه از دستش خسته شدم 

حالا بابام قول داده اگه وردش خراب موند یا لپتاپ برام بخره (اخه این کامپیوترم خیلی قاطیه با این که پنج سال از خریدنش نمیگذره) یا هم اینکه خودش بشینه با صبر و حوصله برام درست کنه 

RM. kiute.ARMY

:|
کمربند بکشم بچه؟-_-
تو وانشات های منو ندیدی نه؟:/
انگار زده بودنم موقع نوشتن...فقط ک.ص و شعر بود ک تف داده بودم😂😂😂
اتفاقا من به عنوان یه ریدر وانشاتت رو دوست داشتم. خیلی جالب چندین سکانس رو پشت سر هم نشون داد که ملو بود و اینکه اجازه میداد خواننده خودش از داستان برداشت هم داشته باشه. خلاصه دوستش داشتمT^T

نگوووو ارادت دارممم😂😂
با وورد انجام دادمT^T توی هدر عکس با فرکت پی ان جی گذاشتم و خلاصه اون متن ها رو هم با شِیپی که برای متن ئه نوشتمT^T
الهی بگردم!! عذابه رسما میفهمم:"(
من دوباره یه ماکروسافت جدید ریختم رو لپتابم که بالاخره اورد.
Min Bora
۲۲ تیر ۱۱:۲۲

جکی شی

ایده داستانی رو دوست داشتم

ولی روند داستان خیلی سریع پیش رفت..

یعنی تو میتونستی حداقل دو روز از روزایی که جونگ کوک تا دیروقت سرکار بوده و تهیونگ همش باهاش تماس میگیرفته یا سر هر وعده غذایی منتظر بود رو بیان کنی

میتونستی کمی از فضای کاری جونگ کوک و اینکه جونگ کوک سر کار چه حسی به دوری از خانواده اش رو داشته بیان کنی 

و اینکه وقتی کمی دوری و سردی تهیونگ رو دید،تصمیم بگیره اون ها رو به کلبه جنگلی ببره..

و اینکه آخر داستان..اون بخشی که بیرون کلبه نشسته بودن و حرف میزدن،صحبتشون پایانی نداشت..یعنی اینکه گاهی فقط عشق کافی نیست،پس کارکتر ها باید چه کار های دیگه ای برای هم انجام بدن تا اون عشق ارزشمند بشه؟..درسته که فیک برشی از زندگی بود اما پایانش خیلی یه دفعه ای بود.

کلا داستانت خیلی زیبا و دلنشین بود اما‌ مشکلت این بود که خیلی جزئیات موقعیت ها و احساسات کاراکتر ها رو بیان نکرده بودی و خیلی سریع پیش رفتی‌.

و اینکه هر وقتی که خواستی فیک هایی بنویسی که درسی رو به خواننده ها بدن،سعی کن در عین ساده و کوتاه بودن،طوری شرایط و احساسات موجود در فضای داستانی رو بیان کنی که خواننده بتونه حداقل با یکی از شخصیت ها همزادپنداری کنه.

امیدوارم از نظرم ناراحت نشی جکی شی..

چون که فهمیدم واقعا میتونی داستان های قشنگی رو بنویسی قطعا از ریدر هات خواهم بود و منتظر کار های بعدیت هستم..ناامید نشو و با قدرت به مسیرت ادامه بده

فایتینگ جکی شی

RM. kiute.ARMY

ممنون بابت کامنت قشنگم*^*
eli
۲۲ تیر ۰۱:۰۷

وایی دلم برای کوکوی امگاورس لک زده بوددد.شیرجه زدن برای دانلود^_^

دد اگه کوکوی امگاورس خوب میشناسی معرفی کن پلیزز.یکیای ایتو هیده و شادی رو خوندم^_^

RM. kiute.ARMY

قبل از شیرجه، از دارا بودن مایو مطمئن باشید😔
والا به قودا هیچی ندارم:">
Nothing
۲۱ تیر ۲۱:۲۸

با اینکه تو ژانرا انگست بود ولی بخاطر اون دختر کوچولو احساس میکنم بیشتر صافت شدم

الله و اکبر

ولی اخرش خیلی قشنگ تموم شد *اشک...*اشک...

خسته نباشی نویسنده

پرپل یو 3> 💜

 

 

 

 

ددی تو ام پرپل یو 3>💜

RM. kiute.ARMY

وای خیلی ریوتین ناز بووودT^T
لا اله الله
سلامت باشییییی از طرف نویسندهههT^T

بوراهههه:">
Nothing
۲۱ تیر ۲۱:۱۳

یاعلی یاعلی یا ابرفضل یا مهدی یا هفت تن بنگتن

استغفرالله

کوکوی؟ 

وایالیایایاایایهیایایایاایایایایهیهیهیهیههیهییی

نویسنده بیا من دستتو ببوسم

امپرگ و انگست؟

گاااااداداداددددددد

 

RM. kiute.ARMY

بزن بر بدن داغه داغه😎
عمه ی ساداتتتتتت بی قرارهههههههههه
۲۱ تیر ۲۰:۳۰

فکر کنم این با اون آهنگ هندی که پسرعمه‌زا میخوند قشنگ شه.

RM. kiute.ARMY

اون فضا رو خیلی غم آلود میکرد😔
Yeah, we never felt so young
When together sing the song
서로의 눈 맞추며
비가 내려도
Yeah, we never felt so right
When I got you by my side (My side)
함께 맞던 별 따라
Oh, we young forever
이렇게 노래해 (We ain't never felt so young)
Won't you hold my hand? (Yeah, we never felt so right)
Need you here tonight (We ain't never felt so young)
Oh, we young forever (Never felt so young)
Yeah, never felt, never felt so young

.::Take Two::.
.::BTS💜ARMY::.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان