سلام
الان تقریبا ۵ ماهی باید گذشته باشه از روزی که منتشر شده
هنوز وقتی دلم تنگ میشه و میخونمش باورم نمیشه تونستم تمومش کنم
ممنونم بابت نظرات قشنگتون
من خودم همیشه کسی بودم که بهش میگیم سایلنت ریدر ولی از وقتی نوشتن رو شروع کردم همیشه خلأ شنیدن نظر مخاطب رو حس کردم
ولی باعث نشد عادتمو کنار بزارم
در هر صورت میخواستم این رو بگم که تک تک جملاتتون بهم حس خوبی رو منتقل کرد که باعث بشه به ادامه ی نوشتن فکر کنم.
هرچند راجع بهش هیچ ادعایی ندارم و خودم رو به هیچ وجه نویسنده نمیدونم و اعتماد بنفشی هم راجع بهش ندارم.
اما نمیدونم چرا انقدر برام لذت بخشه و اینکه میدونم قلم خیلی خوبی ندارم و حتی ذهنم مثل بقیه ی تازه کارا خلاق نیست ولی نمیتونم جلوی شوق نوشتن رو بگیرم و واقعا برای تک تک جملات و کلمات زحمت زیادی کشیدم که بتونم احساسی که برای مدت طولانی تو وجودم داشتم رو تبدیل کلمه بکنم و از زبان شخصیت ها بیانش کنم.
دوست داشتم راجع بهش حرف بزنم کلا این روزا ذهنم پر از جمله و کلمه اس که نمیتونم تو جای درستی بین نوشته هام استفادشون کنم
و امیدوارم از این حال دربیام یا حداقل بتونم با این حالم افکارمو تبدیل به داستان کنم.
شاید برای گفتن این حرفا بخش سخن نویسنده ی نوشته ام کافی نباشه یا جای درستی نباشه
پس از اینجا سوءاستفاده کردم.
فقط امیدوارم هر کسی که گذرش به این صفحه میخوره به شنیدن یا بهتر بگم خوندن احساساتی که تونستم کلمه کنم یا نتونستم، نیاز داشته باشه
و برای لحظه ای بتونه کمی از اون رو احساس کنه
شاید باعث بشه از بی حسی ای که راجع به چیزای معمولی داریم دور بشیم
عذرمیخوام بابت طولانی شدنش
بازم ممنونم بابت اینکه همچین فرصتی رو برامون به وجود آوردی که بتونیم شنیده بشیم (ایموجی گلب سیفید)
پ.ن. اون حس گیر کردن تو گذشته دقیقا چیزیه که از وجود نویسنده جدانشدنیه یا شاید خیلیامون اینطوری باشیم
امیدوارم نویسنده ام یه روزی درمانش رو پیدا کنه.
RM. kiute.ARMY
سلام عزیزدلللل! چطوری تو سلطااان😭💚
بابا من خودم برات تریبون میشم خوشگلهههه این حرفا چیهههه! وب خودتهههه😭💜💜💜💜💜💜💜
عزیزدل:>
انقدر قشنگ صحبت میکنی آدم زمین و زمانش رو فراموش میکنه(┬┬﹏┬┬)
ریدر ها