سلام
این فیک هم تموم شد و میخوام قبل از هر چیز یه خسته نباشید گنده به نویسنده فوق العاده اش بگم:
نویسنده جون
خسسسسسسسسسسسسستههههههههههه نباشییییییییییییییییییییییییییییی
من از پارت چهارده فصل اول اولد لاو با این فیک بودم تا حالا
هرچند گزاشتم فصل دو فول شه بعد بخونم اما این فیک یکی از به یادماندنی ترین فیک های دختر پسری بود که تا حالا خوندم
و میدونی چی اونو برای من به یاد موندنی میکنه...
جیمین
نمیدونم چرا من همیشه درگیر این ضلع تو مثلث های عشقی میشم
درگیر اون نقش دومی که تمام تلاشش رو برای دیدن شدن میکنه
یه تلاش عاجزانه برای دوست داشته شدن توسط کسی که بهش دلباخته اما نهایتا نمیرسه
تلاشی که نادیده گرفته میشه و حتی اگر دیده بشه حسادت صداش میزنن
اما یه لحظه که خودتو بزاری تو اون شرایط تنها چیزی که حس میشه درده
و من چقدر برای جیمین گریه کردم و گریه کردم و گریه کردم
به خصوص سر دو پارت آخر
اینکه اینقدر دردناک بود پایانش
اینکه حتی فرصتی برای عاشقی نداشت
اینکه احساساتش راز سر به مهرش شدن
و میدونی دردناک تر چیه؟
اینه که همیشه تنها بود
دورش پر آدم بود اما جیمین همیشه تنها بود
با اینکه امید داشتم پارت آخر با حضور پسرش دختری رو هم کنارش ببینم تا مطمئن بشم حتی اگه هیچوقت نتونه اون میزان از خلوص احساسات رو که خرج ماریا میکرد برای دختر دیگه ای داشته باشه اما هنوز شونه ایی برای سر گزاشتن و آغوشی برای بغل کردن داره
دختری که دوسش داشته باشه و بتونه از احساسات آسیب دیده اش و قلب شکسته اش مراقبت کنه
شاید جیمین تا آخر عمر نمیتونست هیچکس رو جای ماریا توی قلبش بیاره اما دوست داشتم بتونه یه جای جدید برای مادر پسرش توی قلبش باز کنه
دوست داشتم جیمین آخر داستان با گرما محبت به خانواده کامل خودش نگاه کنه
اما جیمین من پارت آخر هم تنها بود
پسرش دست می یونگ رو برای زودتر رسیدن به جشن گرفته بود و جیمین من تنها بود بدون اینکه اونم دست کسی رو در دست داشته باشه تنها ایستاده بود من چقدر با تصورش گریه کردم...
داستان پایان شادی داشت
برای ماریا و جونگ کوک پایان شادی داشت اما برای منی که جیمین برام شخصیت پررنگ داستان بود این یک پایان غمگین و اشک آور بود
نه تنها من بلکه مطمئنم برای همه کسایی که مثل من ضلع کمرنگ مثلث های عشقی رو میبینم هم همینطور بوده
عشق جیمین قشنگ بود
خیلی قشنگ
اون هم قشنگ عاشقی کرد
هر چند کم بود هرچند کمرنگ بود اما همون هم قشنگ بود
و به همون اندازه هم درد داشت
این اولین داستانی بود که من اینقدر باهاش اشک ریختم
بغض کردم و غم عشقش رو حس کردم
و میخوام آرزو کنم هیچوقت هیچکس در هیچ جای دنیا عشق واقعی رو بدون وصال تجربه نکنه
و در آخر میخوام از نویسنده تشکر کنم به خاطر ساختن دنیای اولد لاو که برای چند ساعت هم که شده در تو این دو سال من رو از این دنیا میکند و میکشوند به دنیای عشق و نفرت ، جنگ و صلح، کینه و انتقامی که همشون با فرومون و گرگ معنا پیدا میکردن
من با این داستان خندیدم و گریه کردم
ترسیدم و هیجان زده شدم و در نهایت چیز های خوبی یاد گرفتم
ممنونم ازتkooki2002❤
و این آخر یه خواهش ازت دارم:
لطفا تو فیک دختر پسری بعدیت جیمینی من رو نقش اول قرار بده و خوشبختش کنه طوری که این غم اولد لاو و بشوره ببره🙂
#ومپ
#اولد لاو
#دوستت دارم ددی❤
RM. kiute.ARMY
من بیشتر دوستت دارممممممT^T
حسابی سنگ تموم گذاشتی ها برای این کامنت:")
ایول!