نویسنده | pansol |
کاپل | ا/ت و جیمین |
ژانر | اسمات . رمنس . درام |
محدودیت سنی | 14+ |
برشی از داستان:
با دویدن از اونجا دور شدم.
فقط دلم میخواست برم یه جای دور یه جایی که دیگه هیچ کسو نبینم.
سونمین تقریبا همه چیزم بود:)
نویسنده | pansol |
کاپل | ا/ت و جیمین |
ژانر | اسمات . رمنس . درام |
محدودیت سنی | 14+ |
برشی از داستان:
با دویدن از اونجا دور شدم.
فقط دلم میخواست برم یه جای دور یه جایی که دیگه هیچ کسو نبینم.
سونمین تقریبا همه چیزم بود:)
سلام . میخواستم یه انتقادی بکنم.
ببین از اول بخوام بگم بزرگترین مشکل من توی فیکشن و داستانا اینه که به نطرم باید طوری بنویسین که به دختر هیچوقت بی اخترامی نشه همیشه باید به اعتماد به نفس اون دختر بها بدین اون دختر دستمال نیست که از این دست بره تو اون دست. پسس نباید ط.ری نوشت که خواننده احساس کنه دختر مال کسی باشه و چطوری بگم آها اختیارش با کسی باشه هر کسی مسئول خودشه . حسی که من از ات گرفتم اینه که اصلا برای خودش ارزش قائل نیست. نباید میگفت "منو چطور دوست داری منم همونطوری میشم"« هرکس باید خودش باشه و اگه میگفت تایپ ایده آل من نیست بگه به یه ورم یه کف گرگی میرفت تو صورتش .میزد بیرون ههه » نباید اجازه میداد هلش بده ، نباید فقط با یه کات کردن ساده به فکر خودکشی میبود. اینا چیزایی که من تو بقیه فیک ها هم حس داستانی میده که برای به وجود اومدن اتفاقات داستان پایه و اساسی شکل نگرفته
دوم اینکه طبق چیز هایی که من خودم از کتاب های مختلف خوندم و جاهای معتبری هم بوده اینه که مرد ها دوست دارن دختر با اعتماد به نفس باشه، به دست نیافتنی باشه به راختی نشه به دستش اورد. برای اینکه راضیش کنه چطور بگم واقعا تلاش کنه تا قدر اون دختر رو بدونه و اصولا با اون دخترایی که خیلی زود از پا در میان حال نمیکنن اما شخصیتی که جیمین اینجا داره دقیقا مخالف اینه. اون همه تلاش نکرده فقط از دوران دبیرستان دوسش داشته و سه سال بعد بخواد اعتراف کنه ات تازه از یه رابطه در اومده و دقیقا دو روز بعدش جیمین از راه میرسه نجاتش میده بهش اعتراف میکنه ات نباید دقیقا همونجا خودش رو دودستی تحویلش میداد و همون رو باکرگیش رو دودستی تحویل جیمین میداد
خب برای اینا خیلی سعی کردم جمله بندیم مناسب باسه تا سو تفاهم پیش نیاد چون قبلا کامنت گذاشته بودم تو اینستا و یه سو تفاهم عجیبی پیش اومد . من الان حس اینو دارم که واقعا دوست دارم داستانت قشنگ و تو پر باشه چون جا داره بهترش کنی خیلی جا داره اما موضوعت رو دوست دارم میتونستی داستان رو باز تر کنی یکم وسطا مشکل بندازی، پدر و مارد جیمین رو بندازی وسط و اووووووو چقدر زیاده وای
من برم ناهار بخورم خدافط اما به خدا خیرخواهم قصد توهین و هیت رو ندارم خوبتو میخوام اوکی
هیق... چرا غمگین... عر...
منم دارم فان می نویسم به شادی روح همگان