BTS fanfiction

💜👽📚 محفل دریده شدگان در راه بنگتن و فضایی های فن فیکشن خوان برتر 📚👽💜

فن فیکشن MILITARY ACADEMY NO.745

۲۰۲۳۰۶۲۶_۲۰۵۸۱۳_(1)_wlxn.jpg

♣︎FULL♣︎

نویسنده snow.white
نوع روابط دخترپسری و کاپلی
کاپل جیمین و هانا . تهکوک
ژانر رمنس . انگست . AU . امپرگ
محدودیت سنی 16+
تعداد صفحات 174
آی دی اینستاگرام نویسنده heeva_456

 

برشی از داستان:

با دیدن پاکت سفید رنگی دست بابا، سوالی نگاهش کردم..

هانا: اون چیه دستت بابا؟؟!!

نگاه غمگینی بهم انداخت و لبخند تلخی زد. پاکت رو به طرفم گفت..

بابا: نامه قبولی برادرت تو آزمون نظامیه...همون که کلی منتظرش بود و براش استرس داشت.

نامه رو از دستش گرفتم و بعد از باز کردن، مشغول خوندن شدم...

هانا: این که خیلی عالیه...مطمئن باشین به زودی حالش خوب میشه و می تونه وارد ارگان
نظامی دلخواهش بشه..

بابا: نامه رو کامل نخوندی..نوشته باید هشت ماه تو یکی از پایگاه های مرزی، دوره ببینه و بعدش اجازه استخدام رو داره....اینم نوشته که فقط تا ده روز آینده فرصت داره که خودش رو معرفی کنه به پایگاه745وگرنه، جواز حضورش باطل میشه و مجدد، باید آزمون بده.

متعجب نگاش کردم...

هانا: یعنی چی بابا؟؟!!!! میدونی هاجون چقدر واسه این آزمون زحمت کشیده. کلی سختی کشیده تا بتونه تو آزمون شرکت کنه...مگه الکیه که جوازش باطل بشه و مجدد آزمون بده؟؟!!

مامان: الان میگی چیکار کنیم؟؟...خودت که شنیدی دکتر چی گفت..حتی اگه فردا هم بهوش بیاد، ممکنه نتونه چیزی به یاد بیاره و تا بره خوب بشه، چندماه بگذره...

هانا: قراره چکار کنین؟؟!!

نگاه متاسفی به هم انداختن و گفتن....

بابا: میرم و اعالم انصراف می کنم. این بهترین تصمیمه.

انقدر سریع به سمت بابا چرخیدم که صدای مهره های گردنم رو شنیدم...

هانا: نهههههههه....!!چطور دلتون میاد این کارو با هاجون بکنین؟؟..من نمی تونم اجازه بدم آرزوی برادرم برباد بره..!

مامان: چکاری ازت بر میاد؟؟ هیچی..

سکوت کوتاهی برقرار شد..نگاهی بهشون انداختم...با رسیدن ایده ای به ذهنم، گفتم...

هانا: من به جاش میرم..

   

♥️⚜️★DOWNLOAD★⚜️♥️

    

805_vpfe.png 

۱۰ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
سخن پیامبر 🤦‍♀️
۲۰ مهر ۰۲:۴۶

بازم عررررررررررر

من به آکادمی نیاز دارم که زوری مجبورم کنه ورزش کنم😢

اصن من و ژانر ام پرگ میخوایم مزدوج شیم برید کنار نفتی نشید

ددی تو چی میخوای بپوشی شلوار راه راه با رکابی پاره بیشتر بهت میاد

باز خودت میدونی؟

 

RM. kiute.ARMY

بخدا منم نیازمندمممم😭😭😭😭

بیا ست کنیم!
تو رکابی زرد بپوش منم شلوار راه راه زرد! با فشن بریم جلو!
Negin
۰۵ مهر ۰۰:۵۷

سلام

راستش از این ژانر و داستان خیلی سریال دیدم بس که دوسش دارم الآنم خیلی ذوق دارم واسه خوندنش 

از زحمات همگی عوامل ممنونم

RM. kiute.ARMY

سلام عمر من*^*
به به نوش جونت خوشگلمممT^T
رحمته نفس*-*
Vkook. Darya
۰۵ شهریور ۲۲:۵۹

نمیدونم چرا وقتی میخوندمش همش این تو ذهنم میومد اگر جیمین با یکی وارد رابطه بشه همینجوری باهاش رفتار میکنه 🥲😭🤧

زیادی سوییت بود :">>>>>

RM. kiute.ARMY

هعی...
خدایا یه نیمچه جیمین هم برای ما زیادیه؟:"))
ngarb
۱۸ تیر ۲۳:۰۱

تو سبک این فن فیک چی دارین؟...+۱۸ نباشه

RM. kiute.ARMY

والا از این سبک نداریم لاومT^T
اما کار های نویسنده رو بخون که اونا زیر 18 هستن*^*
چطوری نادر کوچیکههه؟؟ (یک انسان :) سابق)
۱۵ تیر ۱۹:۲۲

ببخشید شما د••یکتون آقا رضاس؟ 

آخه همش میخوام بیدارشم کنم 😔💦

 مخ زنی و بی‌محتوایی در حد گو*ز... 

 

دد میگم چرا خارجیا فقط تولد مسیحو جشن میگیرن؟ 

پس آرش چی؟ ✨😔💔

*شاخه نبات من دیگه برات تا دم بهار نمیمونم...

 

دد میدونی زن دیوید بکام شب جمعه چی بش میگه؟؟ 

دیوید بگ"ام 😔✨🤲

 

دد میدونی به ارده کنجدی بیل وینسون چی میگن؟ 

ادربیل هاهاهاهاها. ـ. 

 

دد حالا میدونی قاضی ماهیا کجا زنگی میکنه؟ 

جاج رود 🗿😔

 

ددی میدونی وقتی لوسیفر با بقیه قهر میکنه چی میگن بش؟ 

چسفیل😔👍

 

تویی که اینو تا آخر خوندی و خندیدی یه دعای خیر برام کن😔👍

RM. kiute.ARMY

ببخشید خلبانید؟ اخه هی بلندم میکنید😔
*نه اتفاقا ترند هم بود😂

فرق تا کی ای بی تربیت ها😔
*شده هوا سرد و بی قرار ابر و باده بد آسمونم

یروزی یه خط کش و یه مداد دعواشون میشه یه پاک کن رد میشه میگه، این گونیا رو نیگا😔

میدونی وقتی شمشیر ها کلافه میشن چی میشن؟
غلافه میشن😔

میدونی چرا آهن زنگ میزنه؟
چون کار داره طلبشو میخواد😔

میدونی اگه بخوای شب خوابت ببره چیکار کنی؟
باید بیدارت ببازه😔

برم نماز بخونم به نیابتت کار از دعا گذشت😔
MARIA.N
۱۲ تیر ۰۲:۳۳

ام خب...ددی؟

میتونم ددی صدات کنم؟واییی اولین باره...یکمی خجالت میکشم....

میتونم بهت بگم پدر؟اگه نه باباهم میگم

راستیتش اولین باره کامنت میزارم و یجورایی مث اسب ابی ذوق دارم 

پدرِ گولم....،یه وانشات نوشتم که اسمش(merry my price) خیلی دوست دارم بدونم چه اشکالاتی داره تا درستش کنم و بدونم کی میزاریش.

راستش احساس میکنم خیلی شخصیه و پشیمونم از دادنش بهت چون حس میکنم آبروم رفته انقد بیخوده

اگه زودتر جواب بدی بهت شیرککیو میدم

ارادتمند تو:MARIA.N

RM. kiute.ARMY

جون ددی*^*
اره عزیزدل مننن قشنگمممT^T
هرچی راحتی صدام یزن بچه ها جعفر هم بهم میگم😂

اومووو من در خدمت شمامT^T اما بگم ها! چیزی به اسم اشکال وجود نداره، من صرفا بنا به استاندارد های سایت ارزیابی میکنم و سایت من هم بنا بر سلیقه امه نه سوادم:") پس کار شما عزیزه و اشکالی ندارهT^T
بریم سراغ اصل مطلب*^*
1: مورد اول علائم نگارشی. اخر همه ی جملات نقطه قرار بگیره و بنا به نوع خوندن و مکث جمله ویرگول؛ و اگه جمله با حالت خاصی بیان میشه، تهش علامت تعجب بزار.
2: نکته ی بعدی نوع نوشتنه؛ اینکه یهو وسط جمله ی عامیانه از کلمات ادبی استفاده میکنی. مثلا بجای خبرنگاران بهتره از خبرنگاه ها استفاده کنی. یا بجا ی است از ئه استفاده کنی. (یکی از فرزندان شیطان است= یکی از فرزندان شیطانه)
3: اگه شمارش گذاشتی (1- 2- 3-) بهتره اینو دستی بنویسی تا اینکه عدد بزاری. مثلا (نمونه اصلاح ص 4 بند اول: شماره ی یک! روز یکشنبه،روزی همه ازاد بودن...)
4: توصیفاتت رو از فضا بیشتر کن؛ لحن کاراکتر هارو موقع گفتن دیالوگ بیشتر شرح بده و توصیف بادی لنگوئجشونم در نظر بگیر.
5: بیبیه عزیزش غلطه--> بیبیِ عزیزش
6: داخل پرانتز چیزی رو ننویس حتی اگه اطلاعاتی از داستان باش، (مثلا همین عنوان شغلی جاستین اشویل) باید این رو در طول داستان و مابین دیالوگ ها به خواننده منتقل کنی.
7: کلمات کامل نوشته بشن؛ فک میکنی= فکر میکنی
8: وقتی میخوای یه المانت خاصی از نوشته ات رو نشون بدی بهتره اون رو متمایز کنی، مثلا توی صفحه ی 18 تا 19 که کلمه ی شوهرم مثلا توی ذهن کوک اکو میشه بهتره اینطوری نوشته بشه: شوهرم 
شوهرم 
شوهرم
9: حواست به متمم ها باشه که بیاریشون؛ بعد کمی بوسه= بعد از کمی بوسیدن
10: ص 22 وقتی خبرنگار شروع کرده به حرف زدن، سریع نرو روی دیالوگ؛ مثلا بگو مراسم شروع شد فلان شد در حدی که اخبار شبانگاهی هم پوشش داد و خبرنگار با ذوق و با فلان نوع لحن شروع کرد به گزارش داد و بعد دیالوگ.

آبروت هم اصلا نرفته دارلینگگگT^T امیدوارم هیچ وقت نوشته های منو نخونی که آبروی من شر شر آبهه:"))
قربونت برمم تیتاب و ساندیسم مال تووووT^T
Luhan🥦
۱۱ تیر ۲۱:۵۳

فداتشم اجی خیلی درگیرم

امیدوارم بتونم شجاعتم رو جمع کنم امسال دیگه برم سر جلسه🐻

+

فصل دوم افسانه روباه‌نُه دم رو دیدی؟⁦ ⁦

⁦ʕ ꈍᴥꈍʔ⁩✨

RM. kiute.ARMY

خدا نکنه دورت بگردم من مراقب خودت باشی ها خب:"(
ان شا الله میری و میترکونییی!!

وای شنیدم اومده اما فصل اولش هم تیکه تیکه دیدم دلم میخوااااادد:"((
Arina Army
۱۱ تیر ۲۰:۴۸

سلام ددی جونم

خوبی؟

انشاالله همیشه سلامت باشی💜

من الان این فیکشن روخوندم 

واقعا قشنگ بود

تهکوکش»»»»»»

واقعا سوییت بودن🍭

مرسی از رایتر و ددی عزیز💖

RM. kiute.ARMY

سلام سلام گل من ای ناز و خوشگل منننن چطوری دختررررر؟؟T^T
تو خوبی نفس؟:">>
همچنین جون دللل!
ای جانم نوش جونتتتتتت!!
مرسی از تو بیبیT^T
Dorsa 🤍🦋✨
۰۹ تیر ۲۰:۳۵

پرفکتتت ✨

کلی اکلیلی شدممم😙

فایتینگگگ 

RM. kiute.ARMY

فایتینگگگ بکککک!!
مرسی کامنتتت عزیزمممT^T
اسم منه گلپرییییی
۰۸ تیر ۱۷:۰۴

عهررررر

ددی این خیلی خوبههه

RM. kiute.ARMY

گوشت شه به تنت
همون جکی قدیمی...
۰۷ تیر ۱۴:۴۵

ددییییی من وانشاتمو دادم بهتتتتت کی میزاری ایشالاااااا 

_Jackie.H

RM. kiute.ARMY

هرموقع شما به بنده افتخار بدینT^T
Vampire
۰۷ تیر ۱۲:۳۳

خلاصه اش یکم زیادی جذاب بود برام

 

 

 

 

#ومپ

# میریم برای فتح

RM. kiute.ARMY

حملهههههههه!!
Luhan🥦
۰۷ تیر ۰۰:۵۴

سلام بعد مدتهااا ددی(:

 

چخبرا ددی؟

من دوباره پشیمون شدم برای کنکور

میخوام تا سال دیگه هم درس بخونم 

هرچقدر میخونم احساس میکنم کم خوندم و آمادگی ندارم برم سر جلسه پاره میشم+__+

امسال سال سومه که پشت کنکورم و همه‌ فکرمیکنن عقب مانده ذهنی‌ام 😹🗿

RM. kiute.ARMY

سلاممممممممم عزیزممممم کجا بودی تو اخه بیا بغلممممم ببینممم:"))

تو خوبی نفس؟؟
خیر باشه که🥲
امسال میری سر جلسه؟T^T
بقیه با کمال احترام غلط کردن:| کنکور تست هوش رو تخمین میزنه؟ تو عرضه داشتی موندی پشتش. انقدری قوی هستی که موندی و تلاش کنی:")
عمه ی ساداتتتتتت بی قرارهههههههههه
۰۶ تیر ۲۰:۰۴

دد دد دد دد تاحالا شده بخوای یه فیکی رو بخونی ولی بگی صبر کن یکی دیگه رو بخونم بعد این؟

الان مود منه.

RM. kiute.ARMY

تقریبا 99.99 درصد مواقععععع!!!
Eli. Jeon
۰۶ تیر ۱۸:۵۰

اوووه  چه خلاصه ای 

دان میکنم ولی الان سر دردم ... نمیدونم چرا حسش نیست ایشالله خوندم نظراتتون بیان میکنم 

فایتینگ وایت شی ....

RM. kiute.ARMY

خوشت اومده آقا رضا؟😎
عمرم چرا سردرد داری؟:"((
دیبا
۰۶ تیر ۱۷:۴۹

ببین بالاخره اولین فیکشنیه که اولین کامنتو مننننن گذاشتم ( اه همیشه یکی از فانتزیام بوده)  

نخوندخ مطمینم که خوبه چون اینکه خودتو پسر جا بزنی و بری و ماجرا ها پیش بیاد واقعا یکی از علایق تاپمهههه دوستت دارم نویسنده 

RM. kiute.ARMY

اره گمون کنم اولینشیییی!! شیرینییی بدهههه!!!😔
گوارای وجودتتت😎
Yeah, we never felt so young
When together sing the song
서로의 눈 맞추며
비가 내려도
Yeah, we never felt so right
When I got you by my side (My side)
함께 맞던 별 따라
Oh, we young forever
이렇게 노래해 (We ain't never felt so young)
Won't you hold my hand? (Yeah, we never felt so right)
Need you here tonight (We ain't never felt so young)
Oh, we young forever (Never felt so young)
Yeah, never felt, never felt so young

.::Take Two::.
.::BTS💜ARMY::.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان