اهم...
*زدن انگشت اشارهام به مایک*
یک دو سه یک دو سه امتحان میکنیم....
*محکم کردن کراواتم*
*برداشتن تخته شاسیم*
بسیارخب دوستان، کامنتینگ دربارهی آوای جرم رو آغاز میکنیم!!
من یه مقاومت اولیه نسبت به فیکشن هایی که خیلی معروفن دارم، که ناشی از کمبود اعتماد به نفسمه و حس میکنم با خوندنشون ممکنه اشتیاق به نوشتن رو از دست بدم!! ولی تصمیم گرفتم این ترس و مقاومت رو کنار بذارم و طی یک حرکت انتحاری دسپرادو، اسلحه، کالرز، آوای جرم، دزیره و کریستال اسنو رو دانلود کردم و اولین چیزی که خوندم آوای جرم بود.
الان که این سمینار در حال برگزاریه، جمعه صبحه و من چهارشنبه ظهر خوندنش رو شروع کردم و دقیقا همین الان به پایان رسید.
و باید بگم.... لعنت بهش!! این یه چیز فرازمینی بود!!
من به ندرت کامنت برای فیکشن ها میذارم، ولی قراره برای این فیک یه سمینار کامل برگزار کنم.
خب دوستان،تقاضای توجه کاملتون رو دارم...متشکرم. ادامهی کامنت حاوی اسپویله، پس اگه فیکشن رو تموم نکردین لطفا نخونین!!
اول اینکه، ژانر های انتخاب شده بسیار دلچسب بود و به کاپل های انتخاب شده به اندازهی کافی (و بیشتر؛>) پرداخته شده بود.
چیزی که برام جالب بود تریسام ویکوکمینش بود. من فیکشن های زیادی با این کاپل خوندم، و با لینکه اکثرا فول اسمات بودن، بازهم یه سری کلیشه ها به صورت مکرر تکرار میشد و خسته کننده بود.
اما اسمات و حتی رابطهی عادی مکنه لاین توی این فیک فوقالعاده دلنشین بود و ذرهای زیاده روی توش احساس نمیشد... و تنوع روند اسمات توی هزاران باری که در طول فیک رابطه داشتن هم خیلی راضی کننده بود.
همچنین کنجکاو بودم که چجوری قراره هر سه ملاقات کنن و رابطهی تریسام شکل بگیره، که واقعا هوشمندانه بود و کلیشه ای نبود.
شخصیت پردازی کارکتر ها واضح و روشن بود و با لینکه من با تک تک شخصیت ها به خوبی خو گرفتم، ولی شخصیت جین و یونگی از مورد علاقه هام بودن.
خیلی خیلی این موضوع که جین توی پزشکی قانونی کار میکنه و انقدر توی کارش ماهره رو دوست داشتم و اون عشق ورزیدنش به جسد ها هم خنده دار و جالب بود.
یونگی کارکتر جالبی بود و به خوبی نقشش به عنوان کارکتر اصلی رو بازی کرد. کمیستری و شیمی بین اعضا هم چه دو به دو و چه گروهی خیلی خوب به تصویر کشیده شده بود.
یکی از سکانس های موردعلاقم ملاقات هیونگ لاین توی دفتر جین بود و جایی که جین هیپوکامپ جسد رو در آورد و یونگی توی اوج عصبانیت نزدیک بود هیپوکامپ رو به خورد هوسوک بخت برگشته بده😂😔
من به ندرت فیکشنایی که انقدر طولانی باشن رو میخونم و خیلی سریع خسته میشم، ولی توی این دو روز آوای جرم رو بدون توقف خوندم و باید به نویسنده تبریک بگم😂👍
نویسنده کشش داستانی رو به خوبی رعایت کرده بود و واقعا بعد از اولین صفحات به زودی درگیر داستان میشدی و طناب نامرئی فرانک شی تو رو تا صفحهی آخر میکشوند
من تک تک ویدیو های تیزر مرتبط با فیک رو هم توی چنل یوتیوب فرانک شی دیدم و واقعا خیلی لذت بردم. ادیت ها خیلی تمیز بود و واقعا وایب فیلم سینمایی میداد.
اون ترکی که قاتب گوش میداد رو هم دانلود کردم و هرجا فیک حساس میشد پلیش میکردم و اون موقعیت رو تا مغز استخونم حس میکردم!!
آهنگش خیلی زیبا بود و به نظرم دقیقا چیزیه که یه قاتل وقتی یکی رو سلاخی میکنه گوش میده!! ده از ده😔👍
صحنه های اکشن هم دقیقا طوری بود که تنشن لحظه و زد و خورد رو احساس میکردی. و هر پروندهی قتل و صحنهی جرم دقیق و عالی توصیف شده بود.
از اونجایی که روحیه ضعیفی ندارم با دقت خوندمشون و واقعا خیلی خیلی.... چطور بگم.... گیرا و عالی بود.
قتل های وحشتناک و سادیستیکی بودن که به خوبی با فضای فیک مچ میشدن. مخصوصا قتل مورد علاقه ام بلایی بود که سرهنگ مین سر اون کیم مادرجن/ده آورد .
تمام مدت با لبخند گشادی در حال خوندن بودم و با تصور تک تک لحظه هایی که داشت به معنای واقعی زجرکشش میکرد دلم خنک شد!!
راستی، دلم برای هانول بنده خدا سوخت، حقش نبود اونقدر سریع....!! ولی خب اگه میبود نامجین دیگه نداشتیم!!
*تکخند حاوی عذاب وجدان*
واقعا خوشحالم که اون لی دونگ ووک هم به سزای اعمالش رسید، باشد که در آتش جهنم جزغاله شود😔
خیلی هم دلم برای یونگهو سوخت، مرگ دردناکی داشت، با اینکه کامل توصیف نشده بود.
تهیونگ هم کارکتر جالبی بود، با اینکه ابتدای فیک به نظر میرسید مانور آنچنانی روش صورت نگیره، ولی به قول نویسنده بوم! تقریبا کل فصل ۲ و نیمی از فصل ۳ رو به خودش اختصاص داد.
هیوا و تئودور هم از کارکتر هایی بودن که توی فصل ۴ درخشیدن. هیوا واقعا دیوونهی هاتی بود و قتل اون چهار پسر رو زیبا انجام داد. خوشحالم که در ادامه به پسرا کمک کرد تا کیم عوضی رو به خاک و خون بکشونن.
سرگذشت یونگی توی زندان هم جالب بود و ایدهی قوطی ها رو به عنوان شکنجه واقعا پسندیدم، ولی لعنت بهش... ۱۲ ساعت؟ من انقدر گرماییم که فکر کنم همون چند دقیقهی اول از حال برم😂😔
یه موضوع دیگه ای که خیلی به دلم نشست فلش فوروارد هایی بود که از ناکجا آباد خورده میشد و وقتی صد ها صفحه بعد به اون سکانس میرسیدی اینجوری بودی که شت!!
این فلش بک و فلش فوروارد ها، و علاوه بر اون سکانس در سکانس ها دقیقا شکل و شمایل یه فیلم اسکار ورثی رو به آوای جرم میداد.
ازدواج سپ آخر فصل ۳ هم خیلی اتفاق قشنگ و رمانتیکی بود، ولی اونجایی که هوسوک از پرت کردن دسته گلش امنتاع کرد من دقیقا اینجوری بود که نه لعنتی!! یه بلایی سرتون میاد!! و وقتی یونگی اونجوری به فنا رفت زمین و زمان داشتن از یه اچ اچ عصبانی فحش میخوردن😂😂
یکی دیگه از صحنه هایی که شا/شبندم کرد جایی بود که توی مسکو توی ماشین گیر افتاده بودن و به خاطر اون وزیر خاک بر سر قرار بود بمیرن. و بعد صحنه قطع شد و به خاک سپاریشون رفت.
من یک لحظه کلا فرو ریختم، ولی بعد یه نگاه هفتصد و خوردی صفحهی باقی مونده انداختم و با راضی کردن خودم که فرانک ۵ تا از کارکتر های اصلی رو نمیکشه به خوندن ادامه دادم.
وای اونجایی که یونگی وارد مراسم ختم خودش شد بینظیر بود!! واقعا داشتم بالا و پایین میپریدم از هیجان!!
و طوری که در طول ۴ فصل یونگی با دیدن اون قتل های وحشتناک هر از چند گاهی از کل مسیر زندگیش و انتخاب شغلیش پشیمون میشد خیلی خنده دار بود😂😔
دختر سپ، مین مینا شی هم خیلی دوست داشتنی بود.
اون طوری که آخر فیک داشت دقیقا چیز هایی که هوسوک پنج ساله توی چند صفحه اول فیک تجربه میکرد دژاووی سنگینی بود، ولی من مطمئنم که چیزی که توی آشپزخونه میبینه یه قاتل روانی نیست که داره پدرخوانده هاش رو سلاخی میکنه، بلکه احتمالا صحنهی رابطهاشونه.
فیک دو سکانس انتهایی داشت،جایی که خواهر لی دونگ ووک، شیطان، جیمین رو توی خیابون ملاقات میکرد، و سکانس دوم مینا که داشت با ترس خونهی تاریک رو طی میکرد تا به آشپزخونه برسه.
فرانک شی گفته بود خودتون پایان رو حدس بزنین، و این حدس متواضعانهی من برای دومین سکانسه. اگه میخواین بخونینش درست بعد از خط انتهای فیک رو در نظر بگیرید:
هوسوک چشمای خیسش رو باز کرد و از بین پردهی اشک، متوجه سایهی کوچیکی شد و با جیغ یونگی رو به عقب هل داد:
- م...مینا!!
یونگی بلافاصله شلوارش رو بالا کشید و خودش رو روی بدن برهنه هوسوک انداخت. مینا چند لحظه در سکوت به پدرخونده هاش خیره شد و صدای کودکانهاش بلند شد:
- ..د...داشتین چی کار میکردین؟
دلم برای چشمای پاک مینا میسوزه😂😔
حالا در مورد افشا سازی های آخر فیکشن
اینکه جیمین به کمک شیطان زنده و تسخیر شده پلات توییستی بود که پیشبینی نکرده بودم، و سوپرایز جالبی بود!!
ولی از طرفی نگرانی های من برای حمله و کینه ورزی احتمالی شیطان به این هفتا رو پایان داد.
چون ماجرا اینجوریه، وقتی هوسوک دونگ ووک رو توی پنج سالگیش دید و بعد از به کما رفتنش جان پیچ ایجاد شد، در صورت مردن هوسوک شیطان هم، که خواهر دونگ ووک رو تسخیر کرده بود میمرد. پس شیطان نمیتونست به هوسوک آسیب بزنه.
شیطان توی فصل سه برای کشتن یونگی تلاش کرد، ولی همونطور که فرانک گفت وقتی دید با مردن یونگی احتمال خودکشی هوسوک صد در صده و با خودکشی هوسوک خودش هم از بین میره، پس بیخیال یونگی شد.
به طبع، فهمید که با آسیب زدن به هر کدوم از اون ۶ نفر هوسوک ممکنه تا مرز خودکشی بره و در نتیجه آسیب زدن به اون ۷ نفر رو کنار گذاشت و علاوه بر اون با تسخیر جیمین، به عنوان نوعی محافظ خودش رو کنارشون نگه داشت تا با محافظت ازشون، از نابودی خودش جلوگیری کنه.
این خوب بود، چون حالا دیگه نگران این نیستم که شیطان در صدد نابودی اونا بر بیاد.
در کل پایان رضایت بخشی بود و یکی از زیباترین تجربه هام بود.
فرانک شی، فوق العاده ذهن طلایی و قلمت رو تحسین میکنم و از دور برات تعظیم میکنم!!
*گذاشتن تخته شاسیم و تعظیم کردن*
خدانگهدار همگی، ممنون از حضورتون در این سمینار!!
*صدای دست زدن تماشاچی ها*
*خروجم از صحنه*