BTS fanfiction

نه نه یه پوستر نمیتونه منو وادار به خوندن یه فیک کنه اونم وسط عملیات خشن امتحانات با باسنم-_-

با اشک و عذاب وجدان فراوان فیک رو دانلود میکنم😭😎

سلام، از زیر سرُم توی بیمارستان با شما صحبت میکنم ، یه بانویی یهو با مسترپیسش به منِ سلنوفیل اتک زد کارم به اینجا کشید😔💔

اولش چون دیدم هشتاد تا صفحه هست ناناحت شدم ، دقیقا مثل چیزی که خود کوئین گفت انتظار یه فیکشن نسبتا بلند و پیچیده داشتم ولی کافی بود دوتا پاراگراف بخونم تا برم توی دل داستان و اصلا چیزی که میخواستمو فراموش کنم . (ضمیمه 📎 : بعضی چیزا ساده و کوتاه جذاب تر و گیرا ترن )

 مسنیمینیممینیگگسی؟ زن چطور اینقدر متفاوت و قشنگ ایده پردازی میکنی؟ 

ایده و وایب داستانی واقعا متفاوت بود و تصویرسازی کردنش توی ذهنم هم سخت تر از بقیه ولی همین ویژگی باعث شد بیشتر توی داستان غرق بشم و بیشتر لذت ببرم ^^

جوری که کاراکتر نامجون رو توصیف شده بود  >>>>

فرندشیپش با جیمین وایب یه دوست حامی ودلسوز رو میداد:))) 

حسم بهم میگه هوسوک مریخه یا ونوس ، جین جوپیتر و یونگی زحل (ماهی هاش به عنوان قمر هاش؟ شاید)

من همیشه به ماه و خورشید به چشم معشوق های هم نگاه میکردم ، تصور اینکه باهم میرقصن و از هم نور میگیرن خیلی رویاییه 

به طرز عجیب و دژاوو واری صحنه رقصشون که بقیه تماشاشون میکردن برام یادآور فیکشن deprived of magic بود :))) و همچنین آهنگ پرمیشن تو دنس ...

در آخر بگم که همین که فیکشن مینی و ریزه بود باعث شد قل بخوره بره تو جیبم تا از گاهی بیارمش بیرون نورهای نقره ای و طلاییش اتاقمو قشنگ کنه 🤍💛

* بغل روحی متقابل (گفته بودم این تیکه کلامتو آخر کارا دوست دارم؟)

پ.ن : به سختی خودمو کنترل کردم بیشتر از این فنگرلی نکنم و بیام پایین 🤌🏻😔

پ.ن۲: ددی پایه ای بعد از تموم شدن بگایی های درسی بریم خونه ی این خانم برای کارهای اسلام پسند ؟ جلسه دعا منظورمه 😔

ای خداااا این چقدر خوشگلهههه

کارهای کوئرنسیا که دیگه نیاز به تعریف نداره.

باشه کوئرنسیا خانوم😭

همین جوری به قلب ما اتک بزن بیفتیم بَمیریم😭😭😭❤💋