چهارشنبه سوری یا حماسه ی پول تا اورونه چگونه به وجود آمد؟
.
.
.
یکی بود یکی نبود...غیر از پی دی نیم هیچ کس نبود.
یه شاهه بود اسمش جی هوسوک بود! ایشون یه پسر داشت اسمش یَدالله بود که توی خونه یونگی صداش میزدن!
بچه محل ها ولی بهش میگفتن یدالله آفلاین، همیشه نبود.
بعدش یروز مامان یونگی میوفته و سَقَط میشه:|
جی هوسوک هم چون الکی مثلا یونگی بچه بود و ننه میخواست میره دختر خاله ی پسر عموی مادر بزرگِ عروس عموی باباش رو به عنوان ننه خونده برای یونگی میستونه.
اسم این خانم سانتال و دافولی و اوفففف نامجون بود! منتها اسم اصلیش کوبرا بود اما سیسی هاش نامجون صداش میکردن.
یونگی که به مرور زمان بزرگ میشه، دل نامجون هم براش قنج میره و خلاصه یه دل که نه 99 و خورده ای دل عاشقش میشه.
یروز توی دستشویی میشینه با خودش فکر میکنه که چجوری مخ یونگی رو بزنه؟!
با آجر بزنه؟
با دمپایی؟
تیرکمون؟
با اسپری سورملینا یا با شهر لوازم خانگی؟
که یادش میوفته عه سوکجینه! سوکجین!
دخترش سوکجین رو میبره پیش آرایشگر قصر یعنی جونگکوک صگ دست و ازش میخواد ریش سیبیل تک دخترش رو برداره تا یک داف فرد اعلا با ضمانت و گارانتی تحویل جامعه بده.
خلاصه سوکجین رو به صورت زیبا پیشرو و مطمئن، با استفاده از اپلیکشن با سلام کادو پیچ میکنه و عین یویو از بالکن قصر میندازه پایین تا با کمک اون یونگی رو به سمت خودش بکشونه و در یک موقعیت مناسب با آجر مخش رو بزنه!
یونگی هم با شتر باوفاش میاد به قصر ننه نامجون تا دختر ترشیده اش رو ببینه!
هرچند تا الان فکر میکرد داداششه نه خواهرش! چون سیبیل هاش از سیبیل های خودش کلفت تر بود.
حالا نامجون هم سه چهار کیلو هندونه و نوشابا پپسی خریده بود تا زیر بغل یونگی بذاره!
هی از نامجون اصرار
از یونگی ادرار:|
نامجون هی میگفت: چه بدنی داری ید الله! سورملینا میزنی ید الله! ننم جانی کن بره ید الله!
یونگی هم میگفت: چرا ولم نمیکنی؟ چرا نمیزاری برم؟
نامجون هم لبخندی به سانِ خاله شادونه گفت: ول کنم به چشات اتصالی کرده عَزَزم!
یونگی در جا خودش رو چ/ص کرد که باعث شد کل قصر رو بو برداره اما نامجون همچنان در حال زارتان زورتان بود.
و نامجون هی میگفت: تو رو جون بابات
یونگی هم میگفت: کثافت آشغال صد دفه گفتم اسم بابای منو به زبونت نیار! احمق!
نامجون دیگه خسته شد و در یک حرکت انتحاری با بهره گیری از پکیج حرف آخر میپره روی یونگی و ماچ و بوس و کار هایی که در طبق ماده 225 مجازات اسلامی، شلاق داره.
یونگی هم درجا از انسان به پنیر اُماه تغییر کاربری میده
*پلی شدن آهنگ هندی سوزناک*
نامجون رو هل میده و میگه: تو خراب کردی همه چیزو خودت! تویی که زدی زیر قولت!
یونگی با دمپایی های تنتاکش از قصر میزنه بیرون تا به همه بگه ننه اش چقدر عفریته اس!
نامجون هم که دید پلن اِی به گاجِ قلمچی رفته درجا زد شلوار کردیش رو پاره پاره کرد و داد هوار که:
ای خاعک بر سرم یونگی میخواست بهم تربیت بدنی 1 رو نشون بده!
خلاصه که وزیر کیم ممد تهیونگ و مشاور پارک رضا جیمین متوجه میشن و میرن یه پادشاه میگن که:
دیگر مارا توان شبکه ی جم نیست لفت د فاخینگ لایف!
وقتی این خبر به دست پادشاه رسید در حال ترید کردن بود که بلافاصله تریدش فقط تبدیل به "رید" شد..
یونگی و نامجون رو از خشتک گرفت و نشون ور دل خودش!
به ممد تهیونگ و رضا جیمین اشاره کرد و گفت: اینا چی میگن این بالا ک من سر درد گرفتم؟
نامجون برای عملکرد اقصادی و پیشرفته شروع میکنه آبغوره گرفتن!
و کل ماجرا رو به صورت دابل سوسشعر تعریف میکنه!
یونگی هم چون زمستون بود با برگ های خزانی که کف قصر ریخته بود به ننه ی سلیطه اش نگاه میکنه.
یونگی هم نه گذاشت و نه برداشت گفت:
به ممد تهیونگ و رضا جیمین بگو آتیش درست کنن میخوام خودم رو به فایر بکشونم تا نشون بدم منم بچه مسلمان که دارم دین و ایمان!
خلاصه که براشون دوشواری نداشت و یه فایر بیگ درست میکنن!
مردم هم که کار و زندگی نداشتن میان ببینن که کی قراره توی این فایر دچار کِز دادگی بشه و اگه خوبه اونا هم دیگه پول لیزر ندن برن تو آتیش.
یونگی سوار بر شتر با وفاش به چهره ی مادر مرده ی پادشاه نگاه میکنه میگه: غصه نخور پسته بخور
و بلافاصله با فریاده " پول تا اورونه" از روی آتیش میپره و زنده و سالم بیرون میاد و بی گناهیش ثابت میشه! و همه ی کسایی که اونجا بودن ازش فیلم گرفتن و ادیت زدن!
نامجون هم سر به بیابان میزاره و چون روانی شده، همه اش فیلم میگیره میرقصه و میگه "محشرهههه! عالیههه!"
و از آن پس به دلیل وجود پارتی پارتی درون ماتحت پادشاه و اثبات بچه مسلمان بودن یونگی؛
هر سه شنبه ی آخر سال که میشه شب چهارشنبه رو جشن میگیره
و فایر درست میکنه!
قصه ی ما به سر رسید بنگ تاپال به هایب نرسید.
نویسنده و کارگردان: لی سومان
با تشکر از خانواده ی رجبی و جکسون وانگ
-----------------------------------------------------------------------------------------
نه آخه میدونین، من پست های قبلی سایتو دوست دارم برای همین دوباره آپدیتشون میکنم😔💋
ونزدی سوریتون چوکاهه باشه و امیدوارم بدخواهای بنگتن و یدخواهای شما جیگرا، امشب ک.ونش بره رو منقل بو کباب خر محلشونو برداره🤭💋🔥