سلام ددی
همین الان تمومش کردم
حقیقتا قبل از اینکه صد صفحه آخرش رو بخونم داشتم فکر میکردم که هر کدوم از شخصیت ها رو چجوری بیام تو کامنت تحلیل کنم
اما الان...نمیتونم.
حتی فکرشم نمیکردم اینجوری تموم شه.مث چی گریه کردم برا آخرش و همینطور دردی که وقتی میخوندمش داشتم
موافقم،اینکه آخر فیک گفته بودی فکر میکنی جونگ کوک دروغ گفته...
باور کن اگه اون کسی که جونگ کوک دربارش حرف زد وجود داشت اون حداقل اسمش رو میگفت چون دلیلی نداشت که از تهیونگ مخفیش کنه،همینطور دلیلی نداشت که تهیونگ بره دنبال اون فرد بگرده
چرا؟چون تهیونگ زن داشت و همینطور دوتا بچه که به اختیار خودش بین اونا و جونگ کوک اونا رو انتخاب کرد و دلیلی وجود نداشت که تهیونگ بازم...آه هیچی دیگه همین
ددی زر زدم گفتم نمیتونم تحلیل کنم:)
اوکی اول از همه بریم سراغ روند کلی داستان،مشکلات اون دورانی که فیک دربارش نوشته شده،تبعیض ها و ...
به نظرم این فیک با تمام چیزایی که خوندم فرق داشت
تا حالا فیکی نخونده بودم که در این حد واقع گرایانه باشه،بر اساس واقعیت و نه تخیلی و صرفا اون چیزی که فقط خود رایتر میخواد اتفاق بیفته(قصد توهین ندارم،من خودم شخصا عاشق اونجور فیکام و چیزایی مث somebody to love رو زیاد نمیخونم)
رفتار هایی که تو فیک با همجنسگرا ها میشد کاملا حقایق محض بود و البته که فقط مختص به اون زمان نبوده و الان با اینکه کسایی هستن که با این قضایا مشکلی ندارن اما به همون اندازه یا حتی بیشتر افراد هومفوبیک و بر ضد همجنسگرایی هم وجود دارن...خیلیا هستن که به بخاطر گرایششون و خواسته ی قلبیشون،بخاطر چیزی که هستن از بعد تولد بودن مورد آزار و اذیت روحی و جسمی قرار میگیرن خیلی از اون ها با وجود خانواده های متعصبشون کشته میشن و خیلی ها بخاطر پذیرفته نشدن از خونه و حتی جامعشون طرد میشن(مث کوکی)
خانواده هایی هستن که بچه هاشون رو مریض های روانی میدونن و اونا رو میبرن پیش روانشناس تا درمان بشن در صورتیکه این غیر ممکنه،احمقانس،این قابل کنترل نیست و چیزیه که هستن
با این وجود خانواده هایی هستن که بچه هاشون رو حمایت میکنن اونم در هر شرایطی حتی اگه مرتکب بزرگترین خطا ها شده باشن،حتی اگه همجنسگرا باشن{به نظرم اینجور افراد انسان های واقعی اند}
و اما در مورد تبغیض ها...
خوشبختانه در جامعه امروزی کلیشه های جنسیتی کمرنگ شدن و بدبختانه اینکه فقط کمرنگ شدن و کاملا از بین نرفتن..
هنوزم هستن افرادی که معتقدند زن ها فقط برای خونه داری و بچه داری و رفع نیاز مرد ها به وجود اومدن،کسانی که زنان رو ضعیف میشمرن و فکر میکنن مردان برترین مخلوقاتن و زنان فقط برای اونها آفریده شدن(که دلم میخواد جرشون بدم)
این فقط درباره زن ها نیست
هستن افرادی که فکر میکنن مردا نباید در برابر مشکلات حتی خم به ابروشون بیارن،نباید گریه کنن و ...
امروزه دید خیلی ها تغییر کرده حتی تو کشور ایرانم هستن کسایی که کلیشه های جنسیتی رو کنار گذاشتن و با دید بازی به اطرافشون،آدم هایی که دور و برشونن و...نگاه میکنن
امیدوارم روزه برسه که در ایران و تمام جهان شاهد آزادی باشیم>_<
خب بریم سراغ شخصیت ها(من نظراتم رو بی رو در بایستی مینویسم)
تهیونگ و جونگ کوک:ترجیح میدم در مورد این شخصیت ها نظر ندم چون نظر خاصی ندارم(اگرم دارم نمیتونم بنویسمشون)
ورونیکا:من به شخصه عاشق زنای با اعتماد به نفسم که به هیچکس تکیه نمیکنن ولی این دختره دیگه حدشو گذرونده بود///
یه جورایی از مردا متنفر بود.دلایلش:
یک:از بچگی خودش و مادرش توسط پدرش مورد آزار قرار میگرفتن
دو:توسط مردای جامعه پذیرفته نمیشد و ضعیف میدونستنش
بعد ایشون میومد تمام این نفرت ها رو سر ته ته خالی میکرد...
این قسمتی که چرا با وجود داشتن شوهر میومد با هر مردی میدید میخوابید رو درک نمیکردم(شاید اگه اینکارو نمیکرد تهیونگم از سر لج نمیومد با هر موجود زنده ای لاس بزنه و با همه زنای دور و برش بخوابه و در آخرم بخواد مخ کوکی رو بزنه تا باهاش بخوابه
اما آخرش خیلی بهتر شد واقعا.درک میکرد و قبول کرده بود که نمیتونه همه چیزایی که میخواد رو داشته باشه.
رزی:اولش ازش خوشم نمیومد چون با رفتار و طرز فکری که داشت،که البته از بچگی همین طرز فکر بهش تحمیل شده بود،جایگاه زن ها رو پایین میاورد،اعتماد به نفس نداشت و به معنای واقعی اسکل بود(هر چند ک همچین چیزی در اون بازه زمانی عجیب نیست)
بعد یکم که گذشت مث چییییی ازش متنفر شدم.چرا؟به دلیل اینکه خیلی بیشعور بود به جونگ کوک میگفت باید مرد باشه و ...و .... بعدشم که کوکی بهش گفت گیه بهش گفت میبرتش پیش دکتر تا درمان بشه،اوایل حتی با حرفای ورونیکا مخالف بود بعدشم که اون یاروارو فرستاد کوکی رو بزنن،حالا اون آخرا یکمی بهتر شد ولی خب من بازم ازش بدم میاد اصنم دست خودم نیست
جیمین:این شخصیت هم اون نقش خاصی نداشت فقط زیادی با این و اون بود و آخرشم که با رز ازدواج کرد...اسم این شخصیت رو واسه این آوردم که بگم اون موقعی که جیمین با جونگکوک قطع رابطه کرد دلیل داشت(البته خودمم اولش خیلی رو مخم بود کارش)اون میترسید که بخاطر کنار جونگ کوک بودن فک کنن اونم همجنسگراست/خب اونموقع همجنسگرایی جرم بوده/و خب هیچکس دوست نداره با کسی دوست باشه که مردم جامعه اون رو مجرم میدونن.
یونگی:شخصیت بلند پروازش رو دوست داشتم.شکست های عاطفی زیادی داشته و با هر کدوم قوی تر از قبل شده.هوسوک رو دوست داشت ولی همزمان بدش میومد ازش...کاری که انجام میداد رو دوست داشت و یه درگ کویین باحال بود...در کل که دوسش داشتم
هوسوک:خداوکیلی فاز این هوسوک رو درک نکردم.از یه طرف پلیس بود و همجنسگرا ها رو مجرم میدونست و دستگیرشون میکرد از اونورم با یونگی بود-_-
جوآن:این شخصیت با وجود نقش کوتاهش توی فیک اما در بچگی خیلی کیوت و در بزرگسالی خیلی با شعور و با درک بود
خیلی خیلی خیلی ببخشید ددی که اینقدر زر زدم
ممنونم ازت بابت ترجمه ی بی نقصت
خدافظ D:
RM. kiute.ARMY
سلام دلبرم*^*
آدم یهو ذهنش بسته میشه:")))
عاح...دقیقا...درد داشت...
:")
نگو زر فدات شم..حرف هات رو میفهمم:")
وای دقیقا عزیزدلم!
کلیشه های جنسیتی کار رو به عقده ای بودن و تعصب بیجا میکشونه...
ان شا الله:">
تهکوک این داستان که یه کتاب باز بودنن اما به زبونی که قلبمون رو جز بدن:">
آره ورونیکا شخصیت خودساخته ای داشت اما ب قول معروف وسطاش زیر بنا رو کج زده بود.
رزی😂 عملا نماد خیلی از مادر های سن بالای ماست...البته بعضی ها! و درک کردنش اشک ادم رو درمیاره چون دل ادم میسوزه بابت این همه بی فکر بودن و تربیت اشتباه که طرف دست خودش نبوده و اینجوری رشد کرده:">
وای یونگی رسما میشد یه الگو باشه. حداقل برای کوک که بود
هوسوک منو یاد اقا زاده های مملکتم میندازه😂
وایییییی جوآآآآآآآآآآآآآآآن:">
ممنون از تو دلبرم ک وقت گذاشتی*^*
ممنون از تو خجالتممممم ندهههههههههههT^T
بای بای*-*