عااا.. یه... دیس ایز روکا
مخاطب این کامنتم کیمیاعه.. یه.. کیمیا شی اگه امکانش هست این رو بخون
راستش.. عا نمیدونم چجوری بگم ولی از اول که داشتم میخوندم میدونستم یه داستان واقعی دارم میخونم... تو زیادی باهوشی کیمیا شی فراتر از زیاد بودن چجوری توصیف کنم واقعا نمیدونم
ما درس منطق میخونیم و خب اشتباهات ذهن رو میفهمیم تو فیک طرف عاشق گروگان گیرش میشه حتی وقتی بهش ت**اوز میکنه و ش*نجش میکنه. با عقل جور در نمیاد
این که تو عاشق یه قاتل شهوتی هم بشی با عقل جور در نمیاد.. ولی گفتم که تو زیادی باهوشی... تهیونگم یه آدم نرمال نبود و مهم تر از همه اون یه روانپزشک بود.. کسی که علم اینو داره
من هیچ جوره نمیتونم بگم این فیک فقط مثه یه داستان بود فقط یه داستان زیبا بود که تو ذهنم شاید تاآخر عمرم ثبت بشه..نه.. این زندگی بود زندگی واقعی آدمای واقعی که فقط با متن زیباش به بهترین شکل نوشته شده بود
راستش رو بخوای من تو این فیکشن زندگی دیدم یه زندگی واقعی یه گوشه از جهان با مشکلات عجیب و بزرگ
نمیدونم ولی فک کنم انقد تو داستان غرق شده بودم که رفتارای کارکترای فیکشن روم تاثیر گذاشت خیلی دوست دارم گریه کنم ولی از اولش معلوم بود اتفاقای خوبی آخرش نمی افته..ولی برای کاراکترا اتفاق خوب بود.. مرگ.. اگه دوتا آدم عادی بودن که بدون هیچ مشکلی و بیماری داشتن باهم زندگی میکردن مرگ براشون وحشتناک میشد ولی برای یه قاتل و روانپزشک تو دنیای واقعی با این گذشته عجیب و تاریک مرگ بهترین چیزه:)
و اره داشتم درباره احساساتم بعد فیک میگفتم.. اول از گریه کردن خجالت کشیدم( راستش من دلایل خودمو برای خجالت کشیدن دارم ولی اگه خندت گرفته بخند کنچانا) ولی بعد شروع شد به قهقه زدن و بینش گریه کردن یه لحظه واااقعا فک کردم دیوونه شدم و الان... به طرز عجیبی افسرده و ناراحت و متفکر؟ بنظر میام.. میگم که یه زندگی واقعی بود چرا نباید این احساسات رو داسته باشم؟
و کلام آخری که میخوام بگم... اول فیکشن گفتی جملاتی که دوست داشتیم رو بهت تلگرام کنیم یا همینجا بعضیا دیدم تو نظرات گفتن... ولی اگه من اونقدر پولم زیاد بود که توش شنا کنم این رمان رو( برای من از الان فیکشنت در حد یه رمان فوق العادس ) بصورت یه کتاب در میاوردم که نوشته هاش با طلا باشه:)
این قول رو به خودم و خودت میدم که بزودی این رمان رو چاپ میکنم.. البته اگه بهم اجازه بدی.. به هر حال خالق این اثر تویی کیمیا شی.. فقط یه نسخه چاپ میکنم برا خودم نگه دارم.. فیکای خیلی زیادی رو دوست دارم و جایگاه عجیب و خاصی تو قلب و ذهنم دارن ولی این... نمیتونم بگم این برام چی بود:)
فقط ازت ممنونم و خسته نباشید بخاطر تموم کردنش:)
ببخشید زیاد حرف زدم امیدوارم منو ببخشی^^
روکاجاکی
دد بخاطر اینکه زیاده کامنتم و خودتم این چند ماه خیلی وقت نداری گفتم لازم نیست بخونی وقتت گرفته بشه وگرنه نمیخواستم به کسی توهین یا بی احترامی کنم هم تو هم مونی:))
RM. kiute.ARMY
عزیزدلم بی احترامی چیه آواکادوی من؟
برعکس انقدر خوشحال میشم نظراتت رو میخونم:")))
اصن عشق میکنم!! چون حرف های دل خودمن انگار😂