BTS fanfiction

💜👽📚 محفل دریده شدگان در راه بنگتن و فضایی های فن فیکشن خوان برتر 📚👽💜

فن فیکشن Lullaby

✦FULL✦

نویسنده Kimia
کاپل ویکوک
ژانر رمنس، اسمات ، روانشناسی و انگست
محدودیت سنی 17+
تعداد صفحات 100+

  

خلاصه:

انسان ها موجوداتی هستند که از جنازه ی همدیگر تغذیه میکنند.

جونگکوک، قاتل بیست و هشت ساله ی معروف هم، قصد داشت از جنازه ی روانپزشکش تغذیه کنه.

  

⛓✣🖤DOWNLOAD🖤✣⛓

  

805_vpfe.png

۱۷ ۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
kim light
۲۵ ارديبهشت ۱۴:۲۶

عشق و شهوت و مرگ...همه مجرمین طراز اول مکنده روحن...:)

 

دد...بلاخره توی این یک ماهی که کلی فیکشن خوندم و ازشون ایراد ریز و درشت گرفتم کاری رو خوندم که هیچ جای ایراد نذاشته...

تو بد زمانی خوندمش...دقیقا وقتی که خودم حس واقعیمو بروز دادم و عاشقی می کنم...

شیرین بود برام اونقدری شیرین که فکر کنم روحمو تا مدت ها لا به لای نوشته های خاطرات قاتلی که معشوقشو کشت سیر کنه...

بی نظیر بود...درد کشیدنشون زیبا بود گریه هاش روح بخش و خنده هاشون کور کننده ذوق...

قلم کیمیا بی نظیر بود.

لذت بردم واقعا.

جوری که مرز بین دیالوگ و روایت داستان حفظ شده بود...

کلمات روونی که مثل نت های موسیقی در هم چفت شده بودن تا پیوستگیشون یه شاهکار خلق کنه.

جالبه گفته بود که قسمت های سک.س زیاد واضح نیست اما من به خوبی می تونستم حسش کنم و دد واقعا هیجان زدم می کرد...

نیم دونم چرا.

توی دنیای ما جفتشون دیوونه تلقی میشدن عاشق و ومعشوقی که توی سه روز لا به لای سلول های هم نفس می کشیدن.

اون هم عشاقی که یکی اسکیزفرنی و اون یکی اختلال دو قطبی داشت اما توی دنیایی که من الان تمومش کردم اونا عاقل بود.ن.

حرف هاشون دد توصیفاتی که کرده بود وای دد من دیوونه این فیکشنم:)

یادته سر سامبادی تو لاو چه حالی شدم؟؟

الان همون طوریم شاید حتی تو درجات بالاتر.

بی نظیر بود.

واقعا دد مجذوب کننده و لذت بخش.

حسش مثل این بود که بخاطر شهوتی که داری با معشوقت عشق بازی کنی نه سک.س.

تعبیر بالا چیزی بود که تهیونگ توی فیکشن تفاوت بین اونا رو گویا شده بود ولی خب...بیشتر با کوک موفقم اینکه جفتشون سک.سن.

به هر حال، واقعا فوق العاده بود و جز کارایی بود که ادمو مجذوب خودش می کنه:)

RM. kiute.ARMY

وای وای منتظر بودم اینو بخونیش واییییی=))))
میدونی موقعی که لینک این فیکو دادم بهت چی تو ذهنم بود؟ ته دلم میگفتم دخترم پزشکی که خوند و رفت آمریکا، تخصص روانپزشکی بگیره😭💜

وای وای باهات موافقم=)))
میدونی فقط صد و خورده ای صفحه بود، اما دنیا دنیا حرف داشت!!!
فوق العاده بود. از فی هاییه که همیشه تو ذهنم میمونه و به همه پیشنهادش میکنم از بس فوق العاده است!
از معدود فی هایی بود که بعد از خوندنش تا مدت ها منقلب بودم!

عاخ عاخ دقیقا!!! همین هیجان زده اش میکرد...نخ سوزن که، هردو طرف نرمال نبودن=))))
بعد میدونی نویسنده چیزی رو بهش ارج نداده بود، چیزی رو هم محکوم نکرده بود...فقط مثل یک راوی قهار و یه نویسنده ی افسانه ای نوشته=)))))
kim light
۲۴ ارديبهشت ۱۳:۱۲

دد فکرشو کن کی همه فیکشن های سد اندی که فرستادی رو ردیف کرد و بعد با چشم بسته دست رو یکیشون گذاشت این برنده قرعه کشی بچه گانه من شد!

 

ادم باید سد اند بخونه دد تا شیرینی نزنه زیر دلش!

یادتون باشه اینو

RM. kiute.ARMY

الحق که دستت درست رفته:)))))

عا ماشالله درسته😔
من خودم به شخصه خیلی موافقم😔
Changbin
۱۴ آبان ۱۸:۴۰

عایا سد انده؟

بخدا سد آند باشه میرم پیش یه قاتل تو آغوشش بکشه منو😭🤌

RM. kiute.ARMY

بله متاسفانه:")
تو بیا بغل خودم برات ادم بکشمممم چرا تورو بکشممم😭😭😭😭
Rasha
۲۴ مهر ۲۳:۵۵

بالغ بر 150 بار این فیک رو خوندم

باهاش وصلت کردم

حق ترین-

RM. kiute.ARMY

به پای هم چروک شید😭😭😭😭😭
.Vali
۰۴ مهر ۱۶:۴۵

ببخشید انقدر پیام میدم جدا ، 

قربون دستت اما لینک واتپدش به دردم نمیخوره الان .

مرسی ازت ♡^^

RM. kiute.ARMY

من معذرت میخوام که نتونستم کمکت کنم بیبی:")
وب خودته قربونت بشم راحت باشT^T
فداتمممT^T
.Vali
۰۳ مهر ۲۰:۳۱

اشک هایم ~😭💔

یه فیکی هست خیلی وقته دنبالشم ، noah ..

و واقعا نمیدونم فول شده یا نه ، میتونی بگی ؟💀👍🏻

میدونستی اینجا حس خونه میده ؟😭

RM. kiute.ARMY

قربونت بشمممT^T

لینک واتپد دارم میخوای بدم؟T^T چون خودم هم نمیدونم کدوم چنل بوده:")
یا تهکوکی بوده یا تهکوک پلنت
قابل نداره نفس مننننن:")
.Vali
۰۱ مهر ۱۶:۰۴

کالرزم خوندممم 😭💔

داداش منصرف شدم میرم میشینم قبلیارو میخونم گریه میکنم 💔💀

هفته اول مهر هیچی درس نمیدن بخدا که من حق ندارم گوشی داشته باشم ،

منطق : 👍🏻

RM. kiute.ARMY

درو کردی دخترممم😭
گریه کن گریه قشنگه...گریه سهم دلتنگه😭😭
نه خب باهات موافقم اول مهر خیلی ها هم نمیرن:/
.Vali
۳۰ شهریور ۲۲:۰۷

سامبادی تو لاو ؟!

اسمش هم درد داره کمک ،

خوندمش ، و حالم عالیه . . .

چیز دیگه ؟..

دیگه داره مدرسه شروع میشه گوشیم زیاد در دسترس نیست ، 

ایشالله تابستون 💀🌈

RM. kiute.ARMY

عاخ عاخ جاش خوب نمیشه لامصب:)))
کالرز رو خوندی؟

عایگوووو بگردممم😂😭 آنتراک پنجشنبه ها بردار فیک بخون بیبیT^T
.Vali
۲۲ شهریور ۱۲:۵۳

من دارم نمیتونم کمک ..

من از آخرش راضی‌ام ، اگه ته اینجوری نمیشد همیشه بخاطر کوک ناراحت بود نه ؟

*وقتی سعی داری خودتو قانع کنی🤡😭

من حالم خوبه گریه هم نکردم اصلا میدونی دیگه ؟!

اما سداند دوست دارم ، قشنگ تا پوست و استخونتو میسوزونه😭🤡

مسلمون ، میشه یه فیک سداند معرفی کنی ؟ میخوام آخر تابستونی گریه کنم:<😀👍🏻

RM. kiute.ARMY

جاش درد میکنه:))))
تا یه ساعت تو افق داشتم با شلنگ طناب میزدم...

بله بله در جریانم....

مادر آدمو یام یام میکنه💀

سامبادی تو لاو رو خوندی؟
ماهم گناه داریم
۳۱ خرداد ۲۰:۳۶

این قبول نیستتتتتت عررررررر بیشتر فیکا فق تهکوکه

RM. kiute.ARMY

به قودا نویسنده های تهکوک فعالن:">
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۹:۰۴

تموم شد...

میفهمی، توی خلا ام... حس بدیه ولی من دقیقا توی همون نقطه ایستادم.

کیمیا جون... قلمت بی نظیره! کاش نوشتن رو ادامه بدی. بدون من همه‌شون رو خواهم خوند. جوری که لجام همه ی شخصیت ها توی دستت بود و از همون اول یه تصویر درست رو توی مغزمون کردی و بعد جوری همه شخصیتا رو پیچوندی که خودمم باهاشون پیچونده شدم که یهو دیدم عه تهشم!

جوری که از همون اول داستان هم معلوم بود یه نقشه ی درست داری توی ذهنت. معلوم بود باری به هرجهت ننوشته بودی. این مدل نبود عه بذار الان اینو بنویسم ببینم چی میشه...

جوری که مینویسی... دیدگاهت به همه چی... طوری که ادبیات رو باز زیبا داری جلوه میدی... جوری که دلم خواست فیکشنتو چاپ کنم... جوری که اینقدر پرفکت بود... همه ی این حسا پرستیدنی بودن!

مرسی که هستی کیما جون... بی صبرانه منتظر کارهای بعدیتم :)

RM. kiute.ARMY

هعی...
وسط هوا و زمین.

کیما شی، تو فوق العاده هر دفعه ظاهر شدی و امیدوارم موفق تر از همیشه در همه جا ظهر بشی:")
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۸:۵۸

بزرگ بودن خیلی ترسناکه، من نمیخواهم بزرگ باشم.

(ص105) عین همین جمله رو چند روز پیش به یکی از دوستام گفتم. گفتم دارم حس میکنم به پایان دوره ی 20-10 سالگیم دارم نزدیک میشم و هر روز بیشتر میترسم ازش.. مضحکه، خیلی هم مضحکه... ولی خب زمان بیرحمانه داره سنِ منو بدون خواست خودم میبره بالا و منم دارم باهاش کنار میام. بچه که بودم دلم میخواست خیلی سریع بزرگ شم، اما این سریع بزرگ شدن روند اینکه زندگی آدم بزرگها هم همچین زیاد جالب نیست رو داره بیشتر میکوبونه تو صورتم

---

ص 111

آآآآآآآآآآییییییییی درد داشت... اشک که ندارم بریزم چون همه شو 2 روز پیش سر سریال عاشقان ماه خالی کردم، ولی الان عمیقا ناراحتم... وایییییی ناراحتمممممممممممم

---

مرگ در همین نزدیکی است. در همین جسم ِ بیجانی که در اغوشم نهفته است.او ارام است. ارام خوابیده است.

ای کوفت... اشکای بیصاحابم نمیاد پایین... جلوی دیدمو گرفته ولی نمیاد پایین... لامصب یا بریز پایین یا اصلا به وجود نیا! چند چندی با خودت؟ 🤧

----

ص 114

ودف؟ این همه وقت داشتیم خاطره میخوندیم...؟

وایییییی نه😭

RM. kiute.ARMY

میدونی...واقعا همه چی که میگذره بدتر میشه و این ماییم که به این بدتر شدن ها عادت میکنیم و خودمون هم ازش باخبریم...

هعییییییییی:)))))))))))

دست انداخت تو آپاندیسم این جمله...لعنت...

خاطره ی ملت هم قشنگن ها:"))
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۸:۴۴

(ص83)

پرام ریختتتتتتتتتتت

واییی انتظار نداشتم آشنا باشن...یقلبهقسمیعبرذهقیمذبرعم

یعنی منظورم اینه که تهیونگ دنبال کوکی بوده باشهههههههیقبخذاقکخیهعلرذکی.

---

ص 100

نه اینکه نداشته باشم چیزی بگم.. اینقدر توش غرقم که نمیتونم چیزی بگم...

جان من نسخه ی چاپیِ اینو بدین من ببرم خودمو بکشم باهاش...

RM. kiute.ARMY

مظلوم دو عالم تهیونگ...

من برنامه ی احتکار نویسنده رو دارم...
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۸:۱۸

- بعد این همه بحث، ایده‌ام را قبول می‌کنی؟

+ باید قسمت آخرش که می‌کشمت رو هم بنویسم؟

(ص65) دوست دارم چاپ کنم این فیکشن 100 صفحه ای رو...

نمیتونمش...

نه نه. دوست دارم قبل مردنم عین عاشق ها زندگی کنم.

(ص70) منم دوست دارم... منتها این چیزی که توی سینه ام داره میتپه اینقدر گرد و خاک نشسته روش که سنگینی کردن روی هم و الان جاشو به سنگ داده. متاسفانه دیگه نه کسی از توش میاد بیرون و نه به داخلش راه داده میشه... و خب خوشحالم لاقل قبل این سفت شدنش افراد خوبی رو داخلش زندانی کردم. یکی از اونها تویی ددی :")

الان یه دور از روی جمله ام خوندم.. چرا جمله بندیم اینقدر انحرافی 18+ داره؟😂💔

RM. kiute.ARMY

هم چاپ کنی و هم بفرستیش مسابقه های بزرگ...

کردیش انباری پشت گلخونه که فقط باغبون پیر میره داخلش؟:") یه درصد فکر کن از اونجا بیام بیرون عمر من:"))
بستگی به دیدت دارهاااا😂😂
مثلا دیروز بابام یه وانتی دیدیم که پشتش نوشته بود: "منو امتحان کن! ماشین بفرستم؟" من اون لحظه هرچی رابطه ی بی دی اس ام و کینکی اومد جلو چشمم اما بابام خندید و گفت هه هه وانتیه چه خوب داره فرض فروشی رو تبلیغ میکنه. (فرش پشتش بود)
و اونجا فهمیدم خیلی کصیف و آشغالممم النعغلنغبتفب😂
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۸:۰۲

هر یه خطی که از ص 57 میام پایین بیشتر تعجب میکنه توم... چرا همچینه؟😂💔

من وقتی شوک میشم خنده ام میگیره و الان نمیتونم خنده امو جمع کنم😂💔

---

هنگامی که در اغوشم دعوتت میکنمبهخدامیگویم،میشود امروز او را بیشتر در اغوشماسیرکنی؟ من بدوناوبی نام و نشانم. هستی ام را نگیر.

وایب اون حرفهای تهیونگ رو توی آخرای هر پارت کالرز رو داد بهم... کالرزپدصگ... جای اینم درد میکنه اونم n برابر....

---

ص61...

جونگکوک این فیک عالیه😂 کلا مغزش حول یه چیز میچرخه و تکلیفش با خودش معلومه! کاش منم تکلیفم با خودم معلوم بود😂👍

---

زمینی بودن یعنی انسان بودن و انسانبودن نهایتِ بد بودن است.

زیبا... و مفهومی. همینقدر ساده.

RM. kiute.ARMY

خنده عصبی همراه با نواحی پارگی در پایین تنه😂😂

کالرز...اون لعنتی رو خود نویسنده چجوری گردن میگیره...؟

من فقط وقتی دارم میرم توالت تکلیفم مشخصه که با پای راست برم😂

وای...خوراک بیووووووووو!!
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۷:۵۲

نمیدانم او از کدام سیاره است که آنگونه زیبا میخندد.

(ص43) لابد از کروماندا اومده🥺 من میدونم... این ورنیسیته اس ولی یه مدل دیگه اش🥺😭🤧  کروماندای سگ... جای اینم درد میکنه...

-----

بقیه صفحات مشکل منکراتی داره برای همین توی خلوت خودم بهشون کامنت میدم😂💔

------

ص 57... پرام ریخته یوروبون... بی برگ دارم مینویسم😂💔 چه جوری اینقدر اوضاع خانوادگیشون ف/اکی بوده؟ به معنی خودِ کلمه‌ی ف/اکی، ف/اکی بوده...یونو؟😂💔😂💔

RM. kiute.ARMY

ورنسیته که رفت منم رفتم...

حالا دم گوشم بگو به کسی نمیگم😂

خانواده گ/ا نژاد😂😂
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۷:۳۸

منحرف بودن چه معنایی دارد زمانی که زیباترین موجود ِ هستی روبه رویم نشس ته استو من با هر یک از اندامش خاطره میسازم؟

(ص42) واییییییییی😂💔 آقا این منم امروز سر دیدن جونگکوک توی اون ایونیت ف/اکی کالوین کلین😂💔

ددی، به نظرت مویسنده از آینده اومده؟😂 این فیکشن مالِ خیلی قبله ولی جوری که الان داره کار میده>>>

گاهی میمانم خدا در پخش کردن زیبایی بین انسانها از چه قانونی پیروی میکرده؟

(ص43) اینکه بعضی ها باید غیر قانونی خوشگل باشند و بعضی دیگر قانونی زشت... یعنی بعضی ها رو میبینم ددی، دلم میخواد خودمو بکوبم به در و دیوار از بس که طبیعی خوشگلنT_T

RM. kiute.ARMY

اون ایموجی های خنده از شدت ک.ون پاره است ها دوستان اگرنه اصلا چیز خنده داری نداره این قضیه😂😂😂
حس میکنم با کائنات در ارتباطه...

وای دیدی؟:)))))))))))))))))) اصلا باور نمیکنم خاکشون با خاک من یکی باشه...
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۷:۲۸

مردم، جنازه‌هایی جاندار هستند که از گوشت همنوعانشان تغذیه می‌کنند.

(ص36) سکوت اختیار میکنم.. باشه؟!

انقدر در پاسخ حرف ها گفتهام نمیدانم که یقین دارم، نخ سرنوشت مرا با نمیدانم نوش ته اند. شروع ِ نقطه ی زندگی؛ نمیدانم ونقطه ی پایانی اش هم، یک نمیدانم دیگر.

بذارید مغز نویسنده رو ببوسممممممممممممم

لامصب چرا اینقدر خوبییییییییییییییییییییییییییییبلذعثقکبلذعکثذ

ددی... میخوام این نویسنده رو بذارم کنسلی... این خوبه باید کنسل شه🗿😂💔

ددی قبول داری انگار همه ی جمله های این فیکشن رو یه دور زندگی کردیم؟ اینقدر ریله این فیکشن که حرفی ندارم بزنم!

RM. kiute.ARMY

حق مینویسه کیمیا...

کیمیا کیمیا میکنه:"))))
وایسا منم بیام کنکلش کنیم😂😂😂
قلمش از وسط حقیقتی به اسم زندگی میاد.
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۷:۱۹

بعضی وقتا، نمیدانم دنیا در چه مسیری میرود

(ص28) بخدا کههههههههه... داری خوب و خوش میری جلو یهو اهمیتی نداره ساعت چندِ شبانه روزه، یهو با خودش میگه عه من چند وقته به این گیر ندادم بذار یکی بزنم تو سرش!

--------

نه اینکه نظر نداشته باشم... فقط چون اینجا واتپد نیست که روی هر بند نظر بدم دارم خودمو نگه میدارم و به ددی رحم میکنم انگشتش نخواد عضله بیاره که جواب منو بده😂💔 وگرنه برای هر بند و هر کلمه دارم یه کتاب نظر بنویسممممممممممم

دلم میخواد این فیکشنو چاپ کنم... چرا آخه اینقدر خوبههههههههههههههههههههههههههثقخهعبلذثقکهخبلیک

RM. kiute.ARMY

دقیقا دقیقا😂😂 میگه عه میبینم خوشحالی؟؟ وایسا بیام چیز کنم تو حالت😂

انگشت هام الان میتونن اعلام استقلال کنن یه بدن جدا باشن😂😂😂 فدا سرتتت عمرم کامنت بدهههT^T

آرزومه یه چاپخونه بزنم و فیک هاتون رو چاپ کنم...
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۶:۵۲

امروزه، مردم برای پیدایش آرامش خود دنبال انسان‌هایی میروند که وجودشان آنها را معتاد کند

(ص20) دلیلی که به بنگتن پناه آوردم به روایت متن...

و دیگر دلیلی که دو دستی سفت چسبیدم به اونها اینه که برای منی که اینجام، به شدت دست نیافتی هستند... همین که دست نیافتنی هستند کافیه، چون اگر بهشون میرسیدم یا داشتمشون این مدل میشد که «اومدی که بالاخره یه روزی ترکم کنی» همون طور دور باشن اما حس کنم نزدکین کافیه وگرنه ضربه میزنه...

کاش زندگی جدیدی در زندگیم جریان داشت

(ص21) جوری که گاهی وقتا هر چند ماه یه باری توی این جمله زندگی میکنم... ماشالا بگتن امون نمیده وگرنه زندگیم یه نواختیِ بدی داشت😂💔 صبح بلند میشی میبینی یه ساسانگ عوضی داره عذاب میده. فرداش از خواب بلند میشی میبینی توی گینسی و فرداترش بلند میشی و آیدولت رو میبینی که نمیدونی تیپشو باور کنی یا موهاشو😂😂😂💔💔💔

RM. kiute.ARMY

حق زیاد میگی محدثه باهات قهرم:"))))

یه نواختی گ.وه😂😂😂 یا مثلا یهو میره یه ایونت و ازش یه عکس میاد که بالا سرش سوتین آویزونه مثل پاپیون😂😂
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۶:۳۴

یه چیز اقرار میکنم

نویسنده منو به زبان فارسی یه بار دیگه علاقه مند کرد و بهم یاد آور شد که هیچ فاکینگ زبان دیگه ای اینقدر عمیق، ادبیاتی و آرایه دار نمیره جلو...

*مرسی کیما جونم... مرسی که هستی*

قشنگ در حدی از آرایه ها استفاده کرده که من خوشم میاد... مثلا یسری فیکشن های خیلی معروف هستند که من با نگارش جملات مشکل دارم... آرایه های تشبیه اینقدر توش زیاده که یادم میره چی میخونم و مجبورم دو الی سه بار از روی یه بند بخونم تا ببینم داره چی میرسونه بهم یا مثلا اینقدر داره فضا رو توصیف میکنه که باز یادم میره چی میخونم... اما این...

همه چیز به اندازه اس... لاقل برای من به اندازه اس...

ددی... نویسنده رو نمیتونمممممممممممممسقبذسیهکخعکقثع

RM. kiute.ARMY

این نویسنده خداست:)
حالا فکر کن فقط 16 سالشه و انقدر قلم پخته و قشنگی داره...

نویسنده اگه بله رو بگه میریم محضر
Mohadeseh
۲۰ ارديبهشت ۱۶:۲۴

تازه شروع کردم بخوندن این.. از همون اولش نمیشد نظر ندم پس خط به خطشو نظر میدم

کاش من ِ گمشده پیدا شود

(ص13) چقدر این جمله حقه... من 4 ساله گم شدم. توی این 4 سال فقط %25 امو پیدا کردم... باید یقه کیو بگیرم تا خودم پیدا شم دوباره؟

مضحکانه خندید، به چه زبانی سخن میگفتم که دیگران آن را جک میشمارند؟

(ص15) بقرآن برام سواله... گاهی وقتا در نهایت جدیت دارم حرف میزنم و از دردام میگم ولی اینقدر بقیه منو شاد دیدن که فکر میکنن دارم نقش بازی میکنم و بدیش اینه منم خودمو همین مدلی قبول کردم... یه مرفهِ بی‌درد که از ثانیه به ثانیه ی زندگیش لذت میبره و تقلا میکنه بفهمه کیه

------

با این وضع دارم میرم جلو خدا کنه تهش دپرس نشم.. هر چند همونم 1 ساعت زمان میبره تا برم توی تنظیمات کارخانه ای😂💔

RM. kiute.ARMY

به به پس استارت زدیT^T من دان کردم اما هنوز نخوندم:")

من که اون مقداری هم پیدا کرده بودم خرج بقیه کردم😂

ای من بگردمت که نفس:"))))

گمون کنم دپرس کنندگی این فیک رو صد باشه😂
Asa___ph
۱۳ فروردين ۰۱:۳۵

ددی چرا همه فیکا انگست و سداند شدن🥲

RM. kiute.ARMY

فوشار زندگانی دخترم😂
youna_bianco
۲۱ بهمن ۱۴:۰۷

همین الان خوندنشو تموم کردم.
لعنتی خیلی قشنگ بود..
فقط طوری که خودمم نفهمیدم از کجا گریه هام شروع شد..
بی نظیر بود همین:)

RM. kiute.ARMY

نوش جونتت:")))
김태형
۰۲ بهمن ۱۷:۰۸

خوندمش 

هققققققققققققق

کی پاسخگوی اشکای منه ته و کوک بچه های عزیز مح عاخ گلبم🥲💔🚶

 

RM. kiute.ARMY

آقای هاشمی
김태형
۰۱ بهمن ۱۶:۴۹

هعییی میخوام بخونمش اخرش چجوریه میترسم به هم نرسن😂💔🥲

RM. kiute.ARMY

آیم سو ساری بات ایییززز فیک لاااااااو😂😂😂
Milaria
۲۹ آذر ۲۳:۲۸

پاسخگوی اشکام باشییییییید

ستاهیفشفسارندحلعی

چه خوب بود... موهام سیخح... چشمم باران 😭

RM. kiute.ARMY

عااااااااااااااT^T
Xiao
۰۴ آبان ۲۳:۱۶

یو

خودم به اندازه‌ی کافی احساسی هستم

اینو خوندم غش کردم از گریه

وسط نوشتن دستم خورد ارسال شد پف

تا چن روز بخاطرش سردرد داشتم

ولی بیماریِ ته رو اینجا میتونم بگم منم دارم

چون خیلی موجی ام😂

RM. kiute.ARMY

یوووووو*0*
الهی من کباب شم فدا سرت😂
حالا میمیردن اگه باهم زندگی میکردن یا فرار میکردن؟:") *مردن دیگه*
عایگوووو توی ایران باشی و اینجوری نباشی؟😂😂😂
shida
۰۳ مهر ۰۰:۱۴

شتتتت 

قلمت خیلیییی خاصه دختر 

ت همه رمان خایی که خوندم چه اونایی که به چاپ رسیده و چه اونایی که فایل بوده بهترین قلم رو داشتی 

این که از روانشناسی سر در میاری کامل مشخصه و موج روانی رو کنترل میکنی توی حرفات و ناگهانی اتفاق رو رقم نمیزنی 

فک کنم دومین رمانیه ک با خوندنش گریم میگیره 

اه دوست دارم هرچیزی که تاحالا نوشتی رو بخونم و درونش غرق بشم

دیده خیلی جذاب داری و تشبیه هات خاصن 

کلیشه بازی در نمیاری و پرام کلا عالیی 

ت عرصه کتاب و رمان خیلی موفق میشی فقط ادامه بده 

جوری ک رمانت باعث حال خوبم ت اوضاع افتضاحم شد که اصن لاو یو 

 

 

 

 

 

RM. kiute.ARMY

یعنی ها...
این نویسنده یه پا جواهره:"))))))))
☆_☆
۲۳ مرداد ۱۷:۴۰

ددی من ی درخواست دارم

میتونی فیکشن matron رو از تو تلگرام اینجا آپ کنی؟

فکر کنم نویسندش اجازه بده

و فکر کنم چنلش اسمش تهکوک آریا بود

پلیزززززز🥺💗

RM. kiute.ARMY

اوه...فکر نکنم ها:">
Misa.amaneh
۱۱ مرداد ۰۱:۲۹

در جریانید کامنت ها یه پا دلنوشته هستن؟😂

RM. kiute.ARMY

کاملا موافقم😂
Misa.amaneh
۱۱ مرداد ۰۱:۲۶

سلام به نویسنده و همه گی..

عام.. نمیدونم چی بگم واقعا.. من مدت زیادی بود که به سایت سر نزده بودم و تو یه چشم بهم زدن خودمو اینجا پیدا کردم

اولین انتخابم برای خوندن بعد از این مدت طولانی بود و خب.. خیلی قشنگ بود.

احساس کردم با خوندن هر متنش روحم توی کلمات جابه جا میشه..

نمیتونم وصفی یه اون حس بدم.. فقط تو یه کلمه خلاصش میکنم.

فوق العاده (:

آره فوق‌العاده بود و من تحسینت میکنم...

این نوشته نچندان طولانی تو منو به خودم آورد..(جدا از فشار بغض داشتن اون آخراش!)

رشته افکارمو پاره کرد و باعث شد تهی بودن از گره های ذهنمو احساس کنم..

یه چیزی در مایه های رهایی‹:

امیدوارم بازم چیزای شبیه به اینی ازت توی سایت پیدا کنم و خب از الان بدون که هواتو دارم سو فایتینگ!

 از طرفیم خوشحال میشم هیونگ عزیزم یه چیر خوشمل و جذاب دیگه ای هم تحویل این بنده حقیر بعد از مدتها غیبت پیشنهاد بده برای خوندن ؛ چون نمیتونه بیشتر از این توی مطالب فسیل تر دنبال چیزی که نخونده، برگرده ..😂

فعلا^^

 

پ.ن: هیونگ نیممو عوض کردم نظرت چیه؟

Kung Merey→Misa amaneh

RM. kiute.ARMY

هیونگ ب فدای شما سالار نفرماییدT^T در حد این شاهکار ندارم متاسفانه اما یه فیک جدیدا اپ کردم به اسم رقص با لوسیفر.
نامجینه اما واقعا قشنگ و تامل برانگیزه! حتما توی لیست فن فیکشن های فول ببینمش*^*

بسی هم قشنگ و عالیه*^*

رنگین‌کمون૮₍´。ᵔ ꈊ ᵔ。₎ა
۰۳ خرداد ۱۴:۳۵

گفته بودم که خیلی فیک خوندم 

و لیست مورد علاقه‌هام هم خیلیییییی کوچولوئه چهار تا کلا فیک مورد علاقه دارم

و الان لالایی هم بهشون اظافه شد

لالایی فوق العادس 

واقعا میگم عالیه ، کیمیا جان کارت واقعا عالی بود 

یه کلام بگم محشر

تمام مدتی ک میخوندمش از تمام جملات لذت میبردم حتی یه جاهاییش میلرزیدم

قشنگ معلومه که قلمت قویه عزیزم،  نمیدونم کار چندمته ولی خب قلمت زیبا بود

آرزوی سلامتی و شادی دارم برات زیبا جان 👋🏻

RM. kiute.ARMY

حق این فیک خیلییییییی بیشتر از این هاست:">
Lili
۱۹ ارديبهشت ۲۲:۴۸

" مردم جنازه هایی جاندار هستند که از گوشت همنوعانشان تغذیه می کنند "

خیلی زیبا بود :') 

RM. kiute.ARMY

و پر مفهوم:">
کیم اچای بی تهیونگ
۱۶ ارديبهشت ۱۶:۲۰

هیققق

انقد شاهکار بود که نگو و نپرس

به نظر من مثل دزیره بود

داستان نه ها

منظورم اینه که مث دزیره با این فیک زندگی کردم

میشه فیک با ژانر روانشناسی بیشتر بزارین؟

RM. kiute.ARMY

لیاقتش خیلی بیشتر از سایته:">
البته*^*
Hana
۱۱ ارديبهشت ۰۸:۳۱

سد انده ؟ میترسم بخونم هیققققق

RM. kiute.ARMY

از اون سد های تیر:">
F/A
۱۰ ارديبهشت ۲۱:۵۳

با اجازه از نویسنده ....

من میخام تک تک جملات این فیک رو استوری کنم

البته با زکر نام داستان

* ^ * اجازه هست؟

RM. kiute.ARMY

گمون کنم مشکلی نداشته باشه:">
F/A
۱۰ ارديبهشت ۱۴:۲۲

_ بزرگ. بودن ترسناکه من نمیخوام بزرگ باشم

+ پس کوچولو شو فکر کن بچه ای

 

:) های ....منم...همون کنه ی سایت اِف اِی

زیبایی از نظر من با لمس کردن با دیدن یا شنیدن حس نمیشه

زیبایی رو فقط با روحت حس میکنی

خیلیا عشق رو به قلب ربط میدن  اما قلب فقط یه ماهیچس

این روحه که عشق رو حس میکنه

و من با چشمان اشکی و نوک انگشتان یخ زده ام با روح مرده ام که لبخند میزند مینویسم 

زیبا بود

RM. kiute.ARMY

های دلبر من*^*
موافقم:")
.....Army....
۱۰ ارديبهشت ۱۴:۱۵

من با این فیک اشک ریختم

با این فیک زنده

و با این فیک باز هم مردم

(ما گناه میکنیم و می اندازیم گردن خلقت انسانی خود) این جمله خیلی زیبا بود

این داستان خیلی خاص بود

انقدر خاص که برای اولین بار عشق رو احساس کردم

غم رو احساس کردم

تک تک کلماتش با روح مرده ام بازی میکرد

احساسم نسبت به این فیک رو نمیشه با کلمات توصیف کرد  واقعا نمیدونم چی بگم

RM. kiute.ARMY

از اون فیک هایی بود که تا صبح برای هر دیالوگش باید اندازه یه کتاب 900ص تحلیل نوشت
Rokajaki
۳۱ فروردين ۲۳:۴۱

عااا.. یه... دیس ایز روکا 

مخاطب این کامنتم کیمیاعه.. یه.. کیمیا شی اگه امکانش هست این رو بخون

راستش.. عا نمیدونم چجوری بگم ولی از اول که داشتم میخوندم میدونستم یه داستان واقعی دارم میخونم... تو زیادی باهوشی کیمیا شی  فراتر از زیاد بودن چجوری توصیف کنم واقعا نمیدونم

ما درس منطق میخونیم و خب اشتباهات ذهن رو میفهمیم تو فیک طرف عاشق گروگان گیرش میشه حتی وقتی بهش ت**اوز میکنه و ش*نجش میکنه. با عقل جور در نمیاد

این که تو عاشق یه قاتل شهوتی هم بشی با عقل جور در نمیاد.. ولی گفتم که تو زیادی باهوشی... تهیونگم یه آدم نرمال نبود و مهم تر از همه اون یه روانپزشک بود.. کسی که علم اینو داره 

من هیچ جوره نمیتونم بگم این فیک فقط مثه یه داستان بود فقط یه داستان زیبا بود که تو ذهنم شاید تاآخر عمرم ثبت بشه..نه.. این زندگی بود زندگی واقعی آدمای واقعی که فقط با متن زیباش به بهترین شکل نوشته شده بود

 

راستش رو بخوای من تو این فیکشن زندگی دیدم یه زندگی واقعی یه گوشه از جهان با مشکلات عجیب و بزرگ 

نمیدونم ولی فک کنم انقد تو داستان غرق شده بودم که رفتارای کارکترای فیکشن روم تاثیر گذاشت خیلی دوست دارم گریه کنم ولی از اولش معلوم بود اتفاقای خوبی آخرش نمی افته..ولی برای کاراکترا اتفاق خوب بود.. مرگ.. اگه دوتا آدم عادی بودن که بدون هیچ مشکلی و بیماری داشتن باهم زندگی میکردن مرگ براشون وحشتناک میشد ولی برای یه قاتل و روانپزشک تو دنیای واقعی با این گذشته عجیب و تاریک مرگ بهترین چیزه:)

 

و اره داشتم درباره احساساتم بعد فیک میگفتم.. اول از گریه کردن خجالت کشیدم( راستش من دلایل خودمو برای خجالت کشیدن دارم ولی اگه خندت گرفته بخند کنچانا) ولی بعد شروع شد به قهقه زدن و بینش گریه کردن یه لحظه واااقعا فک کردم دیوونه شدم و الان... به طرز عجیبی افسرده و ناراحت و متفکر؟ بنظر میام.. میگم که یه زندگی واقعی بود چرا نباید این احساسات رو داسته باشم؟

 

و کلام آخری که میخوام بگم... اول فیکشن گفتی جملاتی که دوست داشتیم رو بهت تلگرام کنیم یا همینجا بعضیا دیدم تو نظرات گفتن... ولی اگه من اونقدر پولم زیاد بود که توش شنا کنم این رمان رو( برای من از الان فیکشنت در حد یه رمان فوق العادس ) بصورت یه کتاب در میاوردم که نوشته هاش با طلا باشه:) 

 

این قول رو به خودم و خودت میدم که بزودی این رمان رو چاپ میکنم.. البته اگه بهم اجازه بدی.. به هر حال خالق این اثر تویی کیمیا شی.. فقط یه نسخه چاپ میکنم برا خودم نگه دارم.. فیکای خیلی زیادی رو دوست دارم و جایگاه عجیب و خاصی تو قلب و ذهنم دارن ولی این... نمیتونم بگم این برام چی بود:)

 

فقط ازت ممنونم و خسته نباشید بخاطر تموم کردنش:)

ببخشید زیاد حرف زدم امیدوارم منو ببخشی^^

روکاجاکی

 

 

 

دد بخاطر اینکه زیاده کامنتم و خودتم این چند ماه خیلی وقت نداری گفتم لازم نیست بخونی وقتت گرفته بشه وگرنه نمیخواستم به کسی توهین یا بی احترامی کنم هم تو هم مونی:)) 

RM. kiute.ARMY

عزیزدلم بی احترامی چیه آواکادوی من؟
برعکس انقدر خوشحال میشم نظراتت رو میخونم:")))
اصن عشق میکنم!! چون حرف های دل خودمن انگار😂
یه ریدر بخ بخ
۲۶ فروردين ۱۲:۳۰

این لعنتی از دزیره گشنگ تر بود اصن.. 

هعببب

مونییی بیا منو بیگیررر

RM. kiute.ARMY

اومدممممممم:">
Nilo
۱۹ فروردين ۰۶:۲۸

(امروزه، مردم برای پیدایش ارامش خود دنبال انسان

هایی می‌روند که وجودشان آنها را معتاد کند)

این جمله خیلی مود بود:)

RM. kiute.ARMY

خیلی حق بود:)
setayesh
۱۸ فروردين ۱۹:۴۳

این دیگه چیبود 

سه ساعت عررر زدم که مامانم گفت :

مگه باز کات کردی 😐

خیلی غمگین بود 😭😭😭

ممنون کیمیا جون خیلی قشنگ بود😢

RM. kiute.ARMY

از قشنگ اون ور تر لامصب:")
Nino
۱۶ فروردين ۲۳:۱۲

*اگر میدانست هر دانه اشکش از عمر من میکاهدبازهم اشک میریزد؟*

این جملش منو کشت...

واقعا عالی بود...

اصلا نمیدونم دربارش چی بگم

عمیقا منو غمگین کرد و اشکمم در آورد ولی بازهم میگم که فوق العاده بود

 

RM. kiute.ARMY

از اون دسته فیک ها بود که آدم میخواست چاپش کنه بزنه ب دیوار:")
sahel
۱۶ فروردين ۲۲:۵۹

واییی گاد خیلی لذت بردم 

RM. kiute.ARMY

من روانم باهاش ارضا شد:">
asal te
۱۵ فروردين ۰۲:۴۳

انقدر این فیک روی من تاثیر گذاشت که فرستادمش تو مموریم (کارت حافظه؟) و قراره هر روز بخونمش

 

تنها یه جمله میتونم بگم

 

 

 

و این داستانی ست که برای همیشه در ذهنم حک خواهد شد..

RM. kiute.ARMY

موافقم:)
۰۰۰
۱۴ فروردين ۲۳:۵۷

سد اند بود

فییین 

ولی قشنگ بود 

RM. kiute.ARMY

اره:")))
fatish
۱۴ فروردين ۲۲:۵۱

خداوندا منو بکش راحتم کن اخه

این چیهههه

این عالیه

این زندگیه

این بهشته

ددی راستیی سلاام همگی خوبید خوشید سلامتید 

گرمی عن و فراموش نکنید راستیییی

امشب ساعت ۴ و نیم 😒😒😒💔💔🥺

RM. kiute.ARMY

جوووووووووون نوش جونتT^T

سلام ب روی ماهت مادر😂
اوه گرمی؟ همون گرامافون کوچولو که لیاقت با ما بودن رو نداشت؟😂
خوب شد نبردیم چون کمذ بنگتن جا نداشت😂
ناامید برگشته از بیان
۱۴ فروردين ۲۰:۵۶

این چه اصن

اشکککککککککک

عععررررررررر

صدای زجه هاتون نمیاد 

اولین کامنت عمرم در سایت اصنننن صو اشکام

همه چی درست میشه 

آره دتس ایتتتت

RM. kiute.ARMY

من بعد از این فیک اون ادم قبلی نشدم:">
برایان
۱۴ فروردين ۲۰:۳۰

هلووووووو ددی 

من اومدم چه با ناز اومدم 

خیلییی ادبیاتش سخت بود مخصوصا اینکه من نصف شبا میشینم می خوانم هیچی نفهمیدم :) 

ولی در کل خوب بود خسته نباشی ای نویسنده بزرگوار :)))))

وای ددی خیر سرم روزه ام همین که سحری  خوردم اذان گفت هم تشنه ام شد هم گشنه  در حال پارهههههههه شدنم خلاصه 

بوسسسسسسسسسسسس❤❤❤عاااها راستی صد سال بود دنبال دزیره می گشتم برا یه نفر لینکش رو گذاشته بودی مرسییییییی ددی جونی 😘

RM. kiute.ARMY

به به خوش اومدی😂
درسته باید با تمرکز کمل خوند:">

وای پاره😂😂😂 التماس دعا:">
نوکرم جیگرT^T
Jm .v.jk
۱۴ فروردين ۱۸:۰۶

هایی ددیییی

چخبرررر

بلاخره وقت کردم بیام تو سایت

جیییییییییغغغغغغع

خوشحالممممم

و خب....

ناراحت...

هیچ

ولی بیشتر خوشحالم(من باز مودی شدم)

و اینکه با وجود اینکه فهمیدنش سخت بود

زیادم سخت نبود

من زیادی نفهمم...

من روش کراش زدم 

بای....

واییییییییییی

چقدر دلم برا زر زدنم تنگ شده بوووووووودددد

 

RM. kiute.ARMY

های جیگرمممممممممT^T
تثلقعثقلفعانث
قفغدا4ت5انق
خوش برگشتییییییییییییی!!!
عه چرا ناراحت؟:"(

اهان هم فهمیدی هم نفهمیدی😂

نگو زر بگو قند و نبات گفتنT^T
Army
۱۴ فروردين ۱۳:۳۰

ددی؟میشه منم فیک بنویسم ببینی خوبه یا نه؟؟

RM. kiute.ARMY

البته*^*
D:
۱۴ فروردين ۱۰:۰۰

من مقدم رو به زور فهمیدم جر 
احساس میکنم داستانش زیادی پیچیدس:>>>

RM. kiute.ARMY

پیچیدگیش بیشتر برای درک افکار کاراکتر هاست:">
BTL
۱۴ فروردين ۰۹:۵۱

چقدر غمگین شدم🙂این داستان میتونه تبدیل به فیلم بشه...

هرچند با قلم نویسنده ارتباط نگرفتم ولى داستان و ایده اش،از یه ذهن خلاق میاد.سد اند بود یجورایى اما در عین حال خوشحالم که جونگکوک هم عشق رو تجربه کرد.همین موضوع تلخى همه چیز رو از بین میبره...

💛🌱

RM. kiute.ARMY

موافقم مثل سگ دریایی:">
اره یکم شست برد پایین:">
H.sh
۱۴ فروردين ۰۱:۲۸

این چی بودقلبم دردگیرف =/ 

ولی نویسنده ادبیاتت خعلی غنی بود 

RM. kiute.ARMY

معلومه نویسنده بین کتاب هاش زندگی میکرد:">
꧁𝕣𝕠𝕫𝕙𝕪 . 𝔸𝕣𝕞𝕪𝟙𝟠꧂
۱۴ فروردين ۰۰:۵۴

ددی از تو هم بخاطر سایت بینظیرت ممنونم

متاسفانه توی این چند وقته نتونستم گوشی دست بگیرم (باورت میشه مامانم سیزده روزه گوشیمو ازم گرفته؟اصن داشتم میمردم) پس نتونستم سال نو رو تبریک بگم بهت

سال نو رو به تو و مونی عزیز و تمام کسایی که تو سایتت فعالیت دارن(از جمله نویسنده های گلم) و همینطور ریدرای عزیز تبریک میگم و امیدوارم امسال سلامت باشید و غم و غصه و پشیمونی و حسرتی نداشته باشید🌹❤

همتون رو دوست دارم عزیزان😍

بوس بهتون😘😘

بای بای👋🏻👋🏻

RM. kiute.ARMY

عزیزدلی نفسم شرمنده ام نکن!
ایگویااا مهم نیست هرروز عیده وقتی که تو خوشحال باشی دلبرمT^T
عزیزدلییی!!! همچنین جانان!
ماهم کلی دوستت داریممممممممممممم*0*
بای بایT^T
꧁𝕣𝕠𝕫𝕙𝕪 . 𝔸𝕣𝕞𝕪𝟙𝟠꧂
۱۴ فروردين ۰۰:۴۵

زیبا بود 

خیلی زیبا تر از چیزی که فکرش رو میکردم

انگار احساساتشون رو با تک تک سلول های بدنم حس میکردم

من آدم احساساتی ای نیستم ولی با تک تک کلمات روز آخر اشک ریختم

اول که داستان رو شروع کردم انتظار یه همچین چیزی رو نداشتم 

داستان های زیادی نیستن که من اونقدری جذبشون بشم که بیشتر از یه بار بخونمشون ولی من اینو امروز دانلود کردم و در طول روز سه بار خوندم

خودمم باورم نمیشه

حس میکنم باید بازم بخونمش. دوباره و دوباره اونقدر که حفظش کنم

کیمیا شی ازت ممنونم که این فیک و نوشتی

با احساساتم بازی کرد... اصلا خیلی خوب بود

قلمت رو واقعا دوست دارم هم توی فیک amber و هم این فیک

امیدوارم که بتونم فیک های بیشتری با قلم تو رو بخونم 

آرزو میکنم توی راه نوشتن موفق باشی و اگه واقعا هدفی در این راه داری بهترین نتایج نصیبت بشه

بدون که کسایی مثل من که قلمت رو دوست دارن کم نیستن و همیشه حمایتت میکنن

 بوراهه 💜

 

 

RM. kiute.ARMY

میتونم بگم شاهکار بود:")
واقعا همه چیز حساب شده و روون بود...
عاح خدا...بازم از اینا میخوام:")
NOTHING
۱۳ فروردين ۱۹:۰۴

از وقتی فیک Voice of crime فرانکو تمام کردم افسردگی گرفتم دد😫

ولی بادیدن این فیک ....:]

پس میخام بگم

تبریـــــــــــــــک

تبریـــــــــــــک به شما

تبریک به تو

تبریک به خادم

تبریک به هــــــــــــــــــمه      "دیالوگ ی خری تو سریال شمع دونی:/"

ار دیگ همین

دوران افسردگی رو پشت سر گذاشتم:]

*وی میرود در غارش تا این فیک را بخاند٭

 

چقد زر زدم:|

RM. kiute.ARMY

میفهمم:">
اینو بعد از اوای جرم بخونی اوردز میکنی ها خداایی نکرده:">
molly ween
۱۳ فروردين ۱۷:۴۳

هقق ولی این یه چیز دیگه بود>3

خیلی قشنگ بود . امبر هم قشنگ بود 

 

RM. kiute.ARMY

من نمیتونمش:")
‌moon child
۱۳ فروردين ۱۵:۵۶

ددی میبینی یون تان ریده تو شانس مون؟ مدرسه ها به درک، افسردگی گرفتیم:| آقا من house cards رو خوندم که اعصابم سرش به ف/اک رفت گفتم بیام اینو بخونم، که... . تففف گفتم برم توکیو ریونجرز ببینم بشوره ببره که باجی مرد:|||| کارما ایز بچچچچ

RM. kiute.ARMY

نظرت چیه فعلا عقب نشینی کنی تا ببینیم خدا چی میخواد؟:")
مطمئنم الان اگه بری خاله شادونه هم ببینی برنامه سد اند تموم میشه😂
𝑱𝒊𝒎𝒊𝒏.𝒄𝒖𝒕𝒆☻︎𝙹𝚘𝚗𝚐𝚑𝚢𝚞𝚗☻︎
۱۳ فروردين ۱۱:۴۶

چندروز نبودم چه چیزای خوبی اومد تو سایت اه

یه حسی بهم میگه این فیک قراره 

از اونایی بشه که هرروز میخوام بخونمش⟨:

RM. kiute.ARMY

شک نکن ک حست درست گفته:">
mehrsa_jkkk^-^
۱۳ فروردين ۰۹:۵۱

پناه بر خداااا این چیه دیگههههه پشمامممممم

اوه های ددییی

اخ دد من میدونستممم دیگهه تا تعطیلات تموم شد زارت پشت سر هم فیک میاد بدبختییه دیگهه اهه

 

اخ دیدی دد بیچاره شدیم؟باید بریم مدرسهه؟من نمیخوامم برمممم

وایی فکر کن دد وسط لاس وگاس رفتن بی تی اس وسط این همه مومنت وسط اتک های پیش رو و کامبک وسط گرمی و کنسرت و یه عالمه چیز دیگه من باید برم مدرسه:/بدبختی تا کجااا؟دد من فکر کنم اصلا نمیتونممممم تحمل کنمم مامانم که میگفت چون هنوز کروناست تو مدرسه نمیخواد هیچی بخوری که دیگه رسما داشت غیر مستقیم میگفت روزه بگیرم بعد از اون طرف امتحان داریممم از طرف دیگه کلاس داریممم اتک های بی تی اس هم که اصلا بخشی از زندگیست و اینگونه است که من خواهم مرد دد قول بده مراسم گرمی و کنسرت و مومنت های ویکوک تو لاس وگاس و فیک والبریکر و ایتو و شادی رو برای بیاری بالا سر قبرمممم 

 

وای اخیش خالی شدمم ولی خداییش نمیدونم چرا اینقدر استرس دارم ای کاش دیگه همون اول مهر باز میکردن اخه این چه صیغه ایه؟

 

خیلی حرف زدم دد ببخشید سرت رفت :)

بای بای دیگه احتمالا تا تابستون نباشم همون حرف خودم شد بدبختییییT-T

RM. kiute.ARMY

کارما در کمین است😂

الهی کباب شم:"]

من قشنگ برات شرحه شرحه شدم...خیلی حس گ/وهیه:"))) الهی کباب شم...
خدا نکنهT^T

خرن دیگه:/

نه عزیزدلم با من راحت باش*^*
نهههههههه:"(
یه ریدر بخ بخ
۱۳ فروردين ۰۲:۲۴

عرررر این لعنتی خیلییی گااادد بود 

نویسنده کوشییی؟ بیا دستتو ماچ کنممم

عاوو..مونی جیان بسی دستت طلا با این سایت زیفایتت

هعبببب

RM. kiute.ARMY

یهو نویسنده محو میشه
یه سه ماه دیگه میاد
یه فیک مرگ تحویل میده
دوباره محو میشه و ما میان عرهایمان جان میدهیم:">
عمه ی ساداتتتتتت بی قرارهههههههههه
۱۳ فروردين ۰۱:۴۷

روانشناسی و انگست باهم خیلی خوبه...

RM. kiute.ARMY

خیلی:")
kai kit kat
۱۲ فروردين ۲۳:۱۹

vkoooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooook

RM. kiute.ARMY

بعله😂
Lili^~^
۱۲ فروردين ۲۳:۰۵

فرصتتتت؟ (اولین بارم هست کامنت میزارم استرس دارم :/)

انی وی

امیدوارم آبغوره نگیرم سرش :') 

RM. kiute.ARMY

میگیری:">
ATENA💝 BANGTEN
۱۲ فروردين ۲۲:۴۶

ددی پیشنهادش میکنییی؟ مثلا..جوریه که من بتونم بخونم؟

و اینکه دد میشه لطفاً بیماری اوتیسم رو بهم توضیح بدی؟

و اینکه چی سرچ کنم انواع بیماری روانی رو برام بیاره..دوس دارم یک ژانر روانشناسی خیلی عمیق بنویسم ولی نمیشناسم..

RM. kiute.ARMY

روحیه ات لطیفه؟ اگه لطیفه نخون اما اگه میخوای اطلاعات بیشتری دستت بیاد بخونش:">
میام پی وی بهت میگم. چون خاله ی خودم اوتیسمه

حقیقتا تا درسش رو نخونی اطلاعات گستذده ای درباره ی بیماری ها نیست اما اگه یه هدف واحد توی ذهنت باشه کمک میکنه تا تحقیقت بهتر پیش بره.

Yeah, we never felt so young
When together sing the song
서로의 눈 맞추며
비가 내려도
Yeah, we never felt so right
When I got you by my side (My side)
함께 맞던 별 따라
Oh, we young forever
이렇게 노래해 (We ain't never felt so young)
Won't you hold my hand? (Yeah, we never felt so right)
Need you here tonight (We ain't never felt so young)
Oh, we young forever (Never felt so young)
Yeah, never felt, never felt so young

.::Take Two::.
.::BTS💜ARMY::.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان