BTS fanfiction

💜👽📚 محفل دریده شدگان در راه بنگتن و فضایی های فن فیکشن خوان برتر 📚👽💜

وانشات new relationship

  

نویسنده karen
کاپل تهکوک
ژانر رمنس . اسمات
محدودیت سنی 18+

 

برشی از داستان:

 _خب چرا ...الان اینجوری.......میگم ازم که بدت نمیاد؟

سمت کوک برگشت و از کنارش رد شد . حرفیزد که کوک رو
بعد از خروج خودش از در به گریه انداخت :

-چرا...اتفاقا متنفرم ازت.

میخواست مواظب خواهرش باشه و برای احساسات خودش زندگی خواهرش رو به هم بریزه.

حتی درصدی هم فکر نمیکرد که دو طرفه باشه.

 

🍇✨💜DOWNLOAD💜✨🍇

  

 805_vpfe.png

۱۷ ۲
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Kim bora(خیار🥒)
۱۶ بهمن ۱۹:۱۱

جالب بود‌🫂🤍

یکم زیادی زود همه چی پیشرفت ولی خب باحال بود🧕🏻🤌🏻

خیلی قشنگ بود

تهیونگ و ته مین جفتشون گی بودن😔🤝🏻🏳️‍🌈

منم میخامممم

چرا داداش من گی نیسسسس

دد داداشم شیش سالشه و دوست دختر داره ولی من هنوز یه دوست دختر ندارم

کراشم پا نمیده 

ینی من پا نمیدم💀

اوکی از بحث اصلی دور نشیم😔

خیلی خوب بود و کاش بیشتر بود🥹❤️‍🩹

اینجور که مثلن پدر و مادرشون با گرایششون مخالفت کنن و تهیونگ و ته مین از همدیگه دفاع کنن و ازین حرفا

جالب میشد

و اون پارت یخ..اوه!خب..زیادی کینکی بود!منم که دوس دارم یاح یاح💀📿🤲🏻

RM. kiute.ARMY

خانوادگی گی بودن...قیافه مامان باباشون دیدنیه😔

پشمام بگو بخدا💀 سینگلیم شدید تر حس شد...

بابا پا بده شاید برای رزمنده میخواد😔
چشم😔

ارهههههههه بعد یهو دعوا گیس و گیس کشییی😔

ای بلا😈
:/
۱۳ آبان ۲۱:۵۳

ددی فقط تهش میرسن بهم یا نه 

RM. kiute.ARMY

یکم پایانش پاره است:">
اما اینجوریه که بهم میرسن
Rm
۱۴ مهر ۰۱:۱۱

عالی

 

RM. kiute.ARMY

درست مثل خودت عسلممممT^T
زری
۲۷ مرداد ۱۵:۴۶

چجوری دان کنم؟ 

RM. kiute.ARMY

https://uupload.ir/view/inshot_20220223_092840349_yvy3.mp4/

آموزش دانلود دلبرم*^*
K
۱۰ ارديبهشت ۲۰:۴۶

یه سوال 

چطوری بازش کنم 

برای من رمان باز نمیشه

RM. kiute.ARMY

پی دی اف خوانت رو عوض کن فدات شمT^T
Lia
۱۰ ارديبهشت ۱۴:۱۰

عرر🤧

RM. kiute.ARMY

هق:">
sguadt
۰۹ ارديبهشت ۲۰:۵۳

خیلی خیلی خیلی خیلی ممنون ازت دوست عزیز :))))))))))))

RM. kiute.ARMY

جووووووووووووون:">
می هی
۰۹ ارديبهشت ۰۳:۲۱

عا عالی

RM. kiute.ARMY

عزیزی*^*
sguadt
۰۵ ارديبهشت ۱۸:۵۲

سلام خیلی ممنونم که داستان رو بهم دادین ولی ببخشید میشه رمزشم بگین اخه رفتم دانلود کردم رمز میخواست بعد من هرچی زدم ولی نیومد 

ممنونم ازت::))))))))))

RM. kiute.ARMY

سلام عزیزدلم*^* خواهش میکنم!
رمزش رو نوشتم فدات شم Storyman :">
Karen kook
۰۳ ارديبهشت ۱۸:۵۸

وای سلام ددی 

باورم نمیشه هنوز زنده یه عالمه امتحان داشتم و هنوزم دارم تا دو هفته دیگه 

بعدشم ک امتحان ترمه

خودت خوبی ؟

 راستی؛

 عادیه ذوق کردم کامنت گذاشتن ؟ 

حس میکردم خیلی بد شده چون اصلا نمیتونم جمعش کنم یه داستانو 

از طرفی داشت امتحان شروع میشد نمی‌خواستم طولانیش کنم که بخوره ب اونا 

ولی 

جیییییییییییییغ

Tas

اصن چجوری انقد قشنگ می‌نویسی کامنتت خیلی خوشحالم کرد این که انقد با جزییات گفتی 

خودمم نمی‌خواستم خواهرش رو کاری کنم ولی یهو ب ذهنم رسید قرار بود خیانت باشه فقط 

ولی خب الان ی خیانت قشنگ بود 

و منم دوست داشتم بلند بنویسم چون من توی قیمتی بلند بهترم اینکه داشتم سعی میکنم زیاد طولش ندم توش دخیل بود و میخواستم ی وانشات رو امتحان کنم ، تو فوق العاده ای دختر!

Rokajaki

وای خوشگلم مرسی از تعریفت 

جاست میخواستم بگم که کاناپه داخل پذیرایی بود ، انجام کل مراحل زشت نیس ک فق توی پذیرایی باشه؟ 

نگاه معنا دار - 

اوکی خندم گرفت از حرفم 

ولی اره بقیه کارشون جلوی تخت تهیونگ روی دیوار انجام شد

 

ولی منتظرم امتحان تموم شه 

حدودا تابستون باز فن فیکشن بدم

فعلا لپتاپم چون کامل اوکی نشده دست بابامه نمیت اون محتویات رو داخل لپتاپ بریزم :)))))))) 

وای 

ولی حس میکنم هنوز خیلی تازه کارم و این باعث میشه بخوام زیاد بنویسم هر چیزی رو 

حتی دارم ب فصل سه لاو بایت و ریلیتی دیریم فک میکنم 

ددی بیا منو کنترل کن 😭😭😭

RM. kiute.ARMY

سلام کارنم*^*
الهی کباب شم حس میکنم از دفاع مقدس داری برمیگردی:")
خوبمممممم*^*

فیدا ذوقتT^T
اره درک میکنم😂

اخ جون کامبکککککککککT^T
اوه اوه یعس:">
والا بخدا ک من راضی ام از مغزت😂

tas
Rokajaki
sguadt
۰۲ ارديبهشت ۱۹:۵۸

سلام اگه میشه فیک دزیره و اوژنی رو که اومدن بجای این دو ویکوک گذاشتن رو بزارین ممنونم:)))))))

RM. kiute.ARMY

رمز: Storyman "

بیا عزیزدلم:">
Rokajaki
۰۲ ارديبهشت ۱۱:۵۹

من انقد محوه خواهر تهیونگ بودم ک ه عاشق دوستش شد اخر اسمات رو خوندم یهو دیدم گفت ولی روی دیوار کارای خاک برسری شون وتموم شد اینجوری بودم که مگه اینا رو کاناپه نبودن دیوار چی میگه این وسط:/ خخخخخخخ

 

ولی وقتی دوتا کار کارن رو پشت هم بخونیم این انتظار میره ازش که عجیب بنویسه هه 

RM. kiute.ARMY

حتما خواهرش هم خوجگله مثل خود تهیونگ:")

اوه عجب😂
Tas
۳۱ فروردين ۲۳:۵۲

داستان پردازی رو دوست داشتم

فضاسازی رم دوست داشتم

ایده‌ی اینکه خواهرش ی دختر دیگه رو دوست داشته باشه و خودش تلف نشه این وسط قشنگ و جدید بود برام

به طور کل به عنوان ی وانشات ک میخوای تو چند صفحه خلاصه‌ش کنی عالی بود

و اینکه کاملا ب ما میرسوند ک تو ذهن نویسنده چ فضایی صورت گرفته قشنگ بود

جای پیشرفت داشت همونطور ک من و همه‌ی آدما داریم... میدونی حتی آگاتاکریستی هم به نوع خودش جای پیشرفت داشته سو...میخوام بگم این حرفم ب معنی اینکه ضعیفی نیست

میتونست ی فیک طولانی و آروم باشه ک مث زندگی واقعیه فقط توی نوع نگاه قشنگش

ولی به عنوان ی آدمی ک خودش خیلی تنبله تو نوشتن و حتی همین وانشاتم حال نداره بنویسه ایرادی وارد نیست

خلاصه ک فایتینگ بیب

بوس رو مماخت

 

RM. kiute.ARMY

منم از این ایده ک خواهرش ترشیده نمیموند خوشم اومد:">

مرسی کامنت جیگرT^T
خدا قوت:">
HARO
۳۱ فروردين ۱۳:۰۲

عوف کاش ادامه داشت ایده ی خوبی بود برای یه فیکشن که ادامه بده 
 

 

RM. kiute.ARMY

هق...حق:">
ملیکا زنبوری
۲۹ فروردين ۱۳:۳۹

چجوری دانلود کنم نمیشه 

RM. kiute.ARMY

دلبرم لینک ها درستن:">
عمه ی ساداتتتتتت بی قرارهههههههههه
۲۸ فروردين ۲۰:۳۷

همچنان میرویم برای خواندن

راه شهیدان ادامه دارد*

RM. kiute.ARMY

*جانبازین شهدای زنده اند
Yeah, we never felt so young
When together sing the song
서로의 눈 맞추며
비가 내려도
Yeah, we never felt so right
When I got you by my side (My side)
함께 맞던 별 따라
Oh, we young forever
이렇게 노래해 (We ain't never felt so young)
Won't you hold my hand? (Yeah, we never felt so right)
Need you here tonight (We ain't never felt so young)
Oh, we young forever (Never felt so young)
Yeah, never felt, never felt so young

.::Take Two::.
.::BTS💜ARMY::.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان