سلام نویسنده عزیز
خستهههههه نباشییییییی
حقیقتا من همون اول که این کار شروع شد خلاصه و پوسترش واقعا برام جذاب بود اما خب ازاونجایی که یه زخم خورده پارتی آپ کردنم🤕 🤧گذاشتم فول شه بعد بخونم که خب
فول شد...
خوندم...
والان اومدم نظرم رو بگم:
داستانت روند داستانیش خیلی شفاف، گیرا ، کامل و سرگرم کننده بود و به تمام مسائل پرداخته شد طوریکه من آخرش هیچ ابهامی از جانب خط داستانی نداشتم و باید بابت این مسئله واقعا بهت تبریک بگم چون این هرز نرفتن خط داستانی چیزیه که گاهی اوقات از زیر دست نویسنده های کهنه کار هم در میره اما تو خیلی خوب از پسش بر اومدی
آفرین به تو👏👏👏👏👏👏
مسئله بعدی که درباره فیکت برام جالب بود پایان منطقیش بود
حتی امروزه که دنیا خیلی ادعای روشنفکری میکنه و خیلیا میگن که عشق جنسیت نداره صرفا فقط میگن و هموز هم تفکرات جنسیتی عشق پر قدرت پابرجاست حالا ما هر چه قدر بخوایم انکار کنیم، عشق های این چنینی تو دنیای الانم واسه خیلیا عجیب و غیرقابل پذیرشن چه برسه به خط زمانی این فیک و من ازت ممنونم که کارت رو با یه توهم فانتزی خراب نکردی و به زمان احترام گذاشتی
تهیونگ و جیمین هردو میدونستن که با هم بودشون نشدنیه و من جیمین رو تحسین میکنم که شجاعت پذیرفتن این مسئله رو داشت ، قبولش کرد و مسیر جدیدی برای زندگیش در پیش گرفت چون میدونست همیشه همه چیز قرار نیست باب میل ما باشه و از طرفی زندگی جریان داره
ما نباید با بزاریم یه اتفاق هر چقدر هم بزرگ مثل یه شکست عشقی زندگی کردن رو برامون متوقف کنه درسته سخته و من با تمام وجودم آرزو میکنم هیچ کس عشق واقعی رو بدون وصال تجربه نکنه اما باید یاد بگیریم بلندشدن رو بلد باشیم و جیمین خیلی خوب این رو بلد بود و ما در مقابل تهیونگ رو داریم که زندگی کردن رو با شکستش متوقف کرد و در آخر هیچی جز حسرت و پشیمونی به دست نیاورد
حسرت دیدن بزرگ شدن دخترش
حسرت یه زندگی آروم با همسرش
حسرت یه خانواده گرم که میتونست داشته باشه اما با توقف تو گذشته و اتفاقاتی که جز خاطرات چیزی ازشون نمونده بود، خودش از دستش داد
بعد از بیست سال جیمین خانواده گرم خودش رو داشت همسر و بچه هایی که دوسشون داشت و تهیونگ همسری با چشمانی غم نشسته و دختری که از سردی رفتار پدرش خودش رو یه اشتباه میدونست
این فیک به من یاد داد که گاهی وقت ها بعضی چیزها هر چقدر هم بجنگی برای تو نیست پس رها کردن بهترین کاره
زندگی اگر چیزی از ما میگیره یه چیز دیگه در مقابل سر راهمون قرار میده و ما گاهی اوقات فقط نیاز داریم چشمامون رو باز کنیم و باور کنیم زندگی هنوز جریان داره
و در آخر باز هم خستهههههههههه نباشیییییییییییی😍
*و لطفا بیشتر بنویس از قلمت لذت بردم😊
#ومپ
#نقد