از دست لبای تو من دیابتی میشم اخرش!
جیییییییییییییییییییییییییییغ
حدس بزنید کی خیلی بی پروا مثل گااااااااااااااو ر حال زایمان عر می زد
انقدر خندیدیم و جییییییییییغ کشیدم که حد و حساب نداره
پون: مامانم خونه نیست وگرنه قشنگ...اره همون که خودت می دونی دد
اما به هر حال پری شیییییییییییی منتظر فسل دومش به خدا
خیلی باحاللللللللللللل بود
مثلا دد فکرشو کن من بیام تهران رو تو کراش باشم
بعد بفهمم عه تو ددی خودمی
ولی مامان جیمین:)))))))))))
چقدر اینده من بود!
بچم گی نباشه خودم گیش می کنم چون می خوام مومنت ببینم و تماااااااااااااااااااااام
جوری که مامان جیمین قبل ازدواج شوهر خودشو با دوستش شیپ می کرده>>>>
خود منم به خدا خود منم
مثلا دد فکرشو کن یه دختره باشه رو من کراش باشه بعد من خیلی خنگ باشم که نفهمم که خنگ هم هستم البته
بعد یارو با رفیقش با من دوست بشن و من هر روز فقط اون دو تا رو شیپ کنم اما دختره بیاد بگه: حاجی بسه بابا فن پیجتو ببیند برای خودمون دو تا بزن من تو ور می خوام وگرنه رابطه منو دوستم کلا سو تفاهم بود
من همون جا خون بالا میارم
فقط اونجایی که مامان جیمین گفت: داره می کنه
تهیونگ گفت: جانم؟؟ کی رو دقیقا جیمیمن داره می کنه؟؟
مامان جیمین: نه بابا منظورم اینه که داره یه چیزی رو برام تعمیر می کنه
دد من این سوتی رو جلو مامان غزل بدم منو غزل که رابطه دوستیمون تموم یمشه هیچی!
مامان خودمم از شیراز می ندازتم بیروووووووووون
اما یه بار فکرک نم جلو مامان تو این سوتی رو بدم
بدم؟؟
بذار با هم بدبخت بشیم خب؟؟
درضمن پارتنر عزیزمون روز اول اشنایی برای مامانم مثل یونگی گل نگرفتی کنسلی
فقط اونجایی که یونگی با گوشی کوک نود کوک رو برای تهیونگ فرستاد
اخییییییییییییییییییییی وقتی میگن کائنات دست به دست هم میدن تا دو نفرو بهم برسونن همین میشه دیگه
حالا ما اگه با یکی هم وارد رابطه میشدیم نهایت نود یه چشمی بود که از لای پتو بهمون زل زده بود
اما خیلی خوب بود
خیلی خندیدیم
خیلیم حق بووووووووووووووووود
این تهیونگه خیلیامونو نشون میده وقتی نویسنده فن فیکای مورد علاقمونو ببینیماااااااا
مثلا من تا ایتو هیده رو ببینم....لایت کشته شد
دریا رو ببین شروع میک نم به لاس زدن به خدا
تو رو هم...ببین داداش منو تو نداریم دیگه ما خیلی وقته ما شدیم تا دیدمت می برمت محضر برای عقد
اره بابا
خب من رفتم
RM. kiute.ARMY
وای وای واقعا بیای تهران بعد موهای همدیگه رو بکشیم بعدش باهم آشنا شیمممممممممممممم و بگیم عههههههه لایت توییی؟🌚🌚🌚🌚
نه نه لایت من خنگ نیستتتتتT^T
ولی چیز حقی هم میشه ها! مراسم میوفتم و موز جشنتون رو میخورم🌚
وای گفتی....
چند وقت پیش دوتا از قدیمی ترین دوستام که از ابتدایی باهم بودیم رو دعوت کردم....
بعدش یکیشون زود اومد اون یکی چون کرج بود هنوز نیومده بود...
یهو زنگ زدم اما حواسم نبود شماره ی مامانش رو گرفتم -مامانش هم معلم احکام و قرآنه، دوستم هم قاری قرانه- یهو اون یکی رفیقم گفت مبینا دادی؟ حامله شدی؟ بچه ات شد؟ توته؟ یارو به درت گذاشت؟
حالا من همون اول که خاله گفت الو فهمیدم اشتباه گرفتم ولی مگه از روی اسپیکر برداشته میشدددددددد🌚🌚🌚🌚🌚🌚
خلاصه یجوری جمع کردم اما واقعا لحظه بدی بود قشنگ ر/یده بودم جام🌚
مامان من اوکی ئه اوکی ئه احتمالا باهات همراهی کنه😂😭😂😭😂😭
مامان من گفته یه نیم ست طلا باید دوست پسرِ من براش بخره اگرنه به بابام میگه رل زدم🌚
عقدشونو خدا بسته همینه ها😔
شاید هم یه 90 میکشید روی یه صفحه ی سیاه میگفت بیا نود🤡
خیلی خوب بود ناموسا😂😂😂😂
من فقط ایتو رو ببینم............
والا بخدا مگه من و تو داریم؟ وقت محضر گرفتن زن کجا موندی؟😔
بایییییییییT^T