RM. kiute.ARMY
دورت بگردم من مهربونم که هزار بار توی کامنت گفتی قصدت بی احترامی و دل شکوندن نویسنده نیستT^T
عزیزم هیچ ایرادی نداره اگه کامنتت به نظر خودت متفاوت باشه از باقی نظرات یا چه بدونم، منفی طور باشه.
اما گمون کنم شما دچار سوءتفاهم شدی:">
عادی سازی خیانت توی شبکه ی جم ئه😂 تهش هاکان که دوست پسر قبلی سارا بود که سارا زن دمیر بود که میره با شوهر حدیث که الان حدیث شده زن هاکان، به خوبی خوشی کنار هم زندگی میکنن خیلی ریلکس بقیه هم دعوتن و به اصلاح عشق حقیقی رو اسم میزارن روش!
گذشته از این ها؛
این فیک اول بسم الله توی ژانر هاش چی بود؟ نقد اجتماعی!
یعنی خواننده باید خودش نقد کنه، قضاوت با اونه، نویسنده زورکی یقیه ی کسی رو نمیگیره که بگه الا و بلله همینی که من نوشتم راه درست زندگانی و تفکره!
خواننده خودش آرمان داره، تفکر مستقل داره، حق اظهار نظر داره، بنابراین نویسنده ای اگه نقد اجتماعی برای نوشتن انتخاب کرده مثل اینه که یه دوربین بگیره و ضبط کنه. یه دوربین مخفی.
نه خودش گفته بازیگر و کاراکتر ها این کار رو کنن و نه اینکه مجبور کنه تا همه قبولش کنن.
حالا شما قضاوت کردی درباره ی نقش و افکار و حرکات کاراکتر ها که چقدر نارو زدن. چقدر دورو بازی دراوردن و خیانت کردن.
یه آزمایشه که نشون میده چقدر به آرمان هامون پایندیم، ممکنه که بترسیم و شک کنیم و بخاظر زیر سوال نرفتنش بجنگیم؟
بعضی نویسنده ها میان تقدس گرایی میکنن برای هر شخصیت و کار های بدشون و با نوشتن میخوان اون کار رو از سمت اون کاراکتر خوب نشون بدن؛ این میشه عادی سازی، این میشه غره شدن و قصد و نیت بد داشتن نویسنده.
اما توی این داستان هدف صرفا باز گذاشتن قدرت قضاوت با شما بود.
یه داستان عاشقانه ی درام و انگست نبود، یه داستانی بود که بخواد به چالش بکشوندتتون!
شخصیت ها رو مثل قاضی بازخواست کنید. چون واقعا نویسنده تو هیچ جای داستان خواننده رو قانع نکرده بود که اره خیانت بوده، خیانت کنید عشق واقعیتون پیدا بشه، به هیچ وجه نیومد این کار رو بکنه.
فقط اتفاقاتی رو نوشت و از خواننده خواست بگه که چرا به نظرتون کاراکتر ها این رفتار رو داشتن؟ ممکنه توی دنیای واقعی هم این کار رو بکنن؟ گناه رو به روی خودشون هم نیارن؟
و پایان فیک هم که باز بود:>
فقط دست همه رو شد توی دروغ گفتن و ادعا های الکی شون.
تهیونگ فهمید احساساتش واقعا خالص و از ته قلب نبوده و اخر داستان این تهیونگ بود که از همه اشون مخصوصا کوک رکب خورد:) اینکه همه اش نقشه بود...
همه اش یه بازی بود. همه ی اون خیانت ها، همه ی اون دل شکستن ها یه بازی بی رحمانه بود. همه اشون بازیگر بودن و تهیونگ فکر میکرد همه چی واقعیه.
نمیدونم تا اخر خوندی یا نه؛ اما کل داستان داشت میگفت ما آدم ها چقدر ممکنه قضاوتگر باشیم، چقدر ممکنه برچسب بزنیم و چقدر ممکنه اصلا صبور نباشیم.
و چقدر ممکنه اخر داستان از همه چیز برعکس اونی باشه که فکر میکردیم.
من فدات شمممممممم که اخه مهربونممممT^T معلومه که تو عاشق باشی اینجوری به یک نفر نمیبازی. فرشته ها که این کار ها رو نمیکننT^T
عایگو قشنگم:") تحت تاثیر قرار گرفتن خوبه، اما نه اینکه اذیتت کنه زندگی من.
نه جون دلم فدا سرت بالاخره نظرات مثبت کنارش نظرات منفی هم هستT^T و من سعی کردم توضیح بدم هدف نویسنده رو:")
تو بیا بغلممممممممممم خانم کوچولوووووT^T