| نویسنده | Kylie |
| کاپل | نامجین |
| ژانر | مدرسه ای . انگست . درام . برومنس |
| محدودیت سنی | ندارد |
| تعداد صفحات | 40 |
خلاصه:
از وقتی که یادش میومد ادما در حال شکستن روحش بودن و ولی چی میشد اگه توی اوج ناراحتی وقتی از طرف کراشش ضربه خورده و بست فرندش روی تخت بیمارستان بوده متوجه بشه کم کم داره بخاطر یه نفر حسودی میکنه..
شاید عادی باشه ولی گاد ، اصلا عادی نیست وقتی داره مثل سیل اشک میریزه به این فکر کنه که پسر لاوندریش شاید با یکی صمیمی باشه..!
این میتونه بحران اور باشه ، خیلی بحران اوره..!
ی جوری بود مثل روز مرگی
تهش هم بد تمام شد
ناراحت شدم
اگر جین به نامجون میگفت که دوست دارم بهتر بود
*قرمز شدن و آب شدن و رفتن در زمین هق.
مرسی گایز!.
و اینکه اخهههه یعنییی چییییی...
من بتونم بهش اعتراف کنمم؟..من؟...منننن؟...
من خودمم دقیقا حسم رو نمیشناسم دقیقا مثل جین داستان
تنها توصیفش همین بالاتر از دوستی و پایین تر از عشقه
ولی اگه بخواین میتونیم در اینده تبدیلش کنیم به فن فیکشنننننن😭
قشنگ بود واقعا.
از این لحاظ که یه داستان مفهومی بود. سکانس های مرتبط بهم و پشت سر هم.
وانشات رو خوب دراورده بود و لوس نشده بود.
قلم نویسنده هم به رووم بود و هرکسی میتونه باهاش ارتباط بگیره.
مخلص کلوم یه چیز ساده و در عین حال دلپذیر بود. مثل کیک و چایی. گرون نیست اما عالی ترینه.
اره قشنگ دارم جارو برقی میکشم ..
البته دد دختر خوبی شدم فعلا جارو برقی رو خاموش کردم یه دستی به سرو روی فیکام بکشم بعد دیگه بیام اینجا 😂😂
هر جور فکرش کردم خیلی وقت بود فیکام بی صحاب مونده بود دلم سوخت براشون 😂😂
ولی خب همونطور که گفتم اینو خوندم و اومدمم
اول اینکه قلبمم ..
خیلی دلم میخواست بیشتر بود ..
یعنی چی بعد کلی وقت نامجین اومد چرا باید کم باشه *اشک های ریزان ..
اما داستان خوبی داشت ..
یه داستان ساده و در عین حال پر از احساسات صادقانه..
امیدوارم جین داستان بتونه یه روز احساسش رو به نامجون بگه و همینطور نویسنده کیوتمونم امیدوارم بتونه به نامجون زندگیش اعتراف کنه :">
شاید اون موقف بتونیم ادامه داستانو بخونیم مگه نه کایلی شی ؟
*لبخند مرموزانه
هی جاک
من نویسنده این وانشاتم
من کامنتتو کامل خوندم و درکت میکنم
شاید بگی سخته که یه فردی ک هیچی ازش نمیدونی و اطلاعاتت راجبش صفره رو درک کنی ولی من واقعا درکت میکنم.
مینهو داستان درواقعیت خیلی منو اذیت کرد ، انقدر بهم فشار وارد شده بود که داشتم جون میدادم و از اونور اتفاقات خانوادگی و اتفاقات بیشتر و بیشتر.)
ولی من الام خوبم گ یه زندگی عادی و خوشحال دارم ، هر روز مینهو رو میبینم دیگه هیچ اهمیتی بهش نمیدم چون یه همکلاسی.
من الان فرد لاوندر و مو شکلاتیم رو دارم که همچیم رو براش میدم با اینکه کلا یک و نیم ساله میشناسمش.!
بعصی وقتا ادم توی زندگی سختی میکشه دارلینگ ، خیلی زیاد سختی میکشه و دیگه نمیتونه ادامه بده ولی یهو یجایی یه چیزایی مثبتی میبینی که میفهمی ارزششو داشته.
هیچوقت برای چیزی که مشلی نداره معذرت خواهی نکن و هیچوقت بخاطر بقیه خودتو تغییر نده و خراب نکن.
من تورو نمیشناسم ، اسمت ، سنت ، جنسیتت و هیچکدوم رو نمیدونم ولی بدون که من هم حس تورو چشیدم.
فقط صبر کن تا وقتش برسه ، اونموقعست که همچی از ته جهنم به اوج بهشت میرسه..>>
و اینکه اصلا اشکالی نداره اینجا کامنت دادی لاو..💜
عه چی شددد؟ زن توعم دد؟ 😔 اوکی پس از این به بعد به جای مسواک کوکی با نیم زن ددی میام اصن 😔🤣
و راجب این وانشات اینو بگم که، پیش زمینش خیلی عالی بود برای یه فیک کامل ولی خب وانشات بود دیگه، ولی خیلی قشنگ بود در عین حال 🎀💅
الان تمومش کردم فیکو و ،اوکی ایم فاین اشک پر چشمام خلقه زداین وانشات در عین سادگیش خیلی زیاد خوشگل بود،کایلی شی،این خیلی قشنگ بود ،امیدوا م کارهای بعدیتو ببینم و موفق باشی هر حایی هستی
وای وای وای🥲🥲
بلاخره لینکش برای من درست شد خیلی خوشحالم،وقتی تمومش کردم میام نظرمو میذارم،ولی از الان میگم ممکنه وسطش قش کنم،اوکی اوکی اخه نامجیینهههه✨✨💗👌🏻عرررررر
این چیست؟ نامجین؟ بیخیال باو، مگه چیه یازده تا فیک کلا انبار کردم با اون سه تایی ک دارم میخونم اینم روش 😌
سلام
میتونم برا کاورش بمیرم لعنتی جذاب😍🥺
بعدشم قرار نمیگیره نداریم دد منو عصبی نکن من انبار باروتم (با لحن حبیب لیسانسه ها خوانده شود😂) آره خلاصه با قلب نامجین شیپر ما ریدرها این کارو نکن اوک؟ مرسی🥺☄️🍩😘🍬
وای خدایی این یکی دو هفته به خاطر مدرسه انقدر یرم شلوغ بود عملا از سایت جا موندم ولی الام که فعلا خونه موندگار شدم وقت چیه ؟
بله بله وقت جارو کردن کل سایته 😂😂
* چشم غره رفتن فیک نصفه ام به من 😂😂
اول از همه با نامجین عزیزمون شروع میکنیم که بسی دلتنگ نامجینم..
میخونمش میام نظر میدم سو فعلا بای بای :">>>
به به
بههه بههههه
باااااح بااااااااح!!
چقد خوب بووودددد😭😍
نامجین باشه... مدرسه ای باشه... نویسنده خسته نباشی خیلیییییی عالی بود🥲💜
ددی داری جنس های خوب خوب میاری!👀
واییییی
همین امروز داشتم با خودم میگفتم چرا یه نفر یه وانشات با کامل نامجین نمیده😂🤦🏻♀️
RM. kiute.ARMY
همانا ضریح سایت ما شفاست
هی جک
داداش منم نمیتونم کلاس شیمی رو بپوشونم و ته وانشات هن نوشتم که این اتفاق توی زندگی برای من افتاده
ما کلاس قران رو پیچوندیم و خب قاعدتا نمیشه توی وانشات کره ای بنویسم کلاس قران^_^
ولی خب همون-_-
کیس می هارد بی فور یو گوووووز.. چیز.. گوووووو.. سامر تایم ساااااادنههه سسسسس
(با صدای شیر فرهاد..)
....
لایک رایتر
من می خوام اینو دانلود کنم ولی میزنه دانلود این فایل برای شما مضر است و بعدم که یه صفحست قفله،خدایاا،ولی اومدم بگم عر یه نامجین خوشگل اینجاست و من فعلا نمی تونم بخونم،چه حیف،ولی اومدم به نویسنده خسته نباشید بگم
جالب بود که از روی واقعیت زندگی نویسنده نوشته شده بود، امیدوارم بازم فیک هایی با کاپل نامجین توی سایت قرار بگیره.
یه سوال، وقتی حالتون خوب نیست، وقتی حال دوستتون هم خوب نیست که پیشش درد دل کنین، وقتی فشار یه دروغ چند ساله رو بخاطر آرامش خانواده تحمل می کنین اما میدونین که مجبورین اون رازو بالاخره فاش کنین و دو نفر مهم زندگیتون ازتون ناامید میشن چون بهتون اعتماد داشتن و شما به اعتمادشون خیانت کردین، این موقعا چیکار می کنین؟ اصلا نمی دونم چطور پیش برم. همه چه آشنا و چه غیر آشنا این روزا فقط حرفایی میزنن که اذیتم میکنه. مجبورم مدام از بقیه تشکر کنم، مدام به خاطر کاری که نکردم عذرخواهی کنم، و مدام به خاطر رازی که مجبور بودم نگه دارم استرس بکشم که کی فاش میشه، و کاری که چه بکنم چه نکنم بقیه رو ناراحت میکنه در حدی که مدام بخاطرش سرزنشم کنن. خسته شدم. واقعا خسته شدم. چرا همه چیز ساده نیست؟ چرا انگار هرکی که باهاش روبرو میشم ازم طلبکاره؟ چرا مدام باید به بقیه چیزی بدم و خودم فقط اضطراب تحویل بگیرم؟ همیشه باید نقش اونی که حالش عالیه رو بازی کنم چون حال بدمو باور نمی کنن، حرفی که از ته دل می زنم رو دروغ می دونن، و همیشه من کسی ام که در نهایت باید خودشو بشکونه.
از نویسنده به خاطر حرفایی که اینجا زدم عذر میخوام، امیدوارم منو ببخشه و من منتظر کاراش هستم.
