BTS fanfiction

💜👽📚 محفل دریده شدگان در راه بنگتن و فضایی های فن فیکشن خوان برتر 📚👽💜

فن فیکشن Mirror Without Reflection

FULL

نویسنده vkook_hedi
کاپل کوکوی
ژانر عاشقانه . کلاسیک . اسمات . درام
محدودیت سنی 18+
تعداد صفحات 273
آیدی تلگرام نویسنده vkook_hedi1997
لینک ناشناس نویسنده " کلیک کنید "

    

🎬 Teaser 🎬

⚫️ CLICK ⚫️

 

مقدمه:

فقط...

تنها چیزی که خیلی نظرش رو جلب کرد چشماش بود...

چشمای بی روحش مثل آینه ی بدون انعکاس بود...

چه اتفاقی براش افتاده که برق چشماش از بین رفته!؟

این قلبش رو به درد میاورد ولی...میتونست کاری کنه

تا نور چشمای پسر برگرده!؟

  

✨🪞DOWNLOAD🪞✨

    

805_vpfe.png


پ.ن: از اوناست که دِرامش شماها رو مثل خانوم های سبزی پاک کن به وِزه بازی میندازه😔

۸ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
ronia
۲۷ مرداد ۲۰:۱۰

عالییییییییییییییییییی بود ❤❤❤❤💜💜💜💜

RM. kiute.ARMY

نوش جونتتتتت😎💋💋💋
مگس تهکوک..
۳۱ تیر ۰۲:۲۸

سلام دد

عاامم فیک خوبی بود ممنون از نویسنده

حال کردم باهاش..

و...امم .. دد لفطن لینک یه فیک خوب و طولانی و عاشقانه رو بهم بده...

RM. kiute.ARMY

سلووووووم عزیزمممم*^*
ممنون از شما جان دل!

https://fazayihaa.blog.ir/post/1480
Fifi
۲۸ اسفند ۲۳:۱۴

سلام من خیلی خیلی جدیدم🚶‍♀️

کلی بخوام بگم دوستش داشتم و کیوت بود ولی بعضی جاها ابهام داشت و آخراش خیلی راحت تموم شد، البته الان که پیاما رو میخونم فهمیدم که دلیلش چیه و واسه یسری مسائل نشد که نویسنده بیشتر روش کار کنه، در نگاه اول فکر میکردم که فضای جدی داره و به اخلاقیات من نمیخوره ولی با خوندن خلاصه و ژانر ترغیب شدم که بخونمش و نه تنها فهمیدم اشتباه فکر میکردم و کلی کیوته داستان تازه  بزور وسطش پا میشدم که برم دستشویی، در کل خسته نباشید داشت و اینکه نویسنده داستان رو توی مدت زمان خیلی کمی نوشته بود که من واقعا از کیفیت داستان تعجب کردم توی همچین مدتی اینقدر خوب درومده باشه،خوشحالم که خوندمش💜

RM. kiute.ARMY

سلام خوشگل خانم خوش اومدی نفس*^*

اومووو چ نظر جامع و حرفه ای😎💋
مرسی از کامنت فوق العاده ات که از هر لحاظ کامل بود عشق مننننن👀
Hiromi
۲۳ اسفند ۱۸:۰۹

به نام خدا 

اهم اهم ، سد اند که نیستتت؟

RM. kiute.ARMY

خیر دلبر*^*
سیتی هانتر
۲۱ اسفند ۰۲:۰۹

گاذ این محشر بوددد

RM. kiute.ARMY

نووووش جونتتت😎💜
vkook_hedi
۱۸ بهمن ۱۷:۴۹

سلام ددییی

خوبی!؟ حالت خوبه!؟

بازم داری دیر به دیر جواب میدی خیلیییی خیلییییی نگرانتم🥺

واقعا خوبی دیگه!؟

از دانشگاه چه خبر!؟ خوش میگذره!؟ کسی بهت تیکه نمیندازه که!؟ مزاحمت میشن!!؟ *در حال تیز کردن چاقو برای اماده شدن برای قتل*

مطمئن باشم!؟

 ددی ، با چند موردی که تو کامنتا دیدم ، فک کنم نیاز داره رفع ابهامات کنم و به سوالاتی که خودمم دارم راجبش فکر میکنم جواب بدم😂🥲

خب ، اهم...یک دو سه ، امتحان میکنیم!؟

اول یه چیزی بگم بعد

*پیچیدن بند لباس دور انگشت از استرس*

من بلافاصله بعد اخرین امتحان رو که دادم اینو نوشتم و باید بگم سناریویی که تو ذهنم بود کامل نبود. یعنی میدونستم به طور خیلی خلاصه چه اتفاقی میفته و این فقط نوشتن بود که بهش پر و بال داد و گاهی اوقات جهت داستان رو عوض کرد. 

از اونجا که فرصت زیادی نداشتم(به خاطر یه سری مسائل) خیلی زود تمومش کردم و دقیق بخوام بگم ، چهار روزه تموم شد(حالا با مکث های طولانی برای کار و درس و... بین نوشتن)

بعد دیگه وقت نشد بشینم از اول بخونم اشکالاتش رو رفع کنم یا جمله ها رو به نحو بهترین بنویسم و موقعیت رو بهتر بیان کنم و حتی ببینم این قسمتش منطقی شد یا نه ، کلیشه ای عه یا نه ، مورد پسنده یا نه ، اتفاقات داستان پیش‌بینی میشه یا نه ، از نظر روان و اخلاق و رفتار همه چی اوکیه یا نه و اصلا با عقل جور در میاد یا نه...

و من خیلی شرمنده ام که این همه اشکال داشته و من کم کاری کردم و از همتون ممنونم که در کنار نظرات مثبت ، انتقاد و نقص های فیک رو هم بیان میکنین و این واااااقعااااا برام ارزشمنده🥺💜

و این سوالایی که پرسیدین و اشکالایی که گرفتین رو منم تازه دارم بهش فکر میکنم😶💔😂

رفتم فایل رو باز کردم نگاهی بهش انداختم و اومدم.

خب ، حالا بریم برای رفع ابهامات...

 

 

❣️عکس تهیونگ: حقیقتا کل زمین و زمان و گوگل و پینترست و ویسگون و تلگرام و گالری دوست و اشنا و غریبه و.... هر جااااا که فکرشو بکنید گشتم تا یه عکس خوب که به وایب داستان بخوره پیدا کنم ولی متأسفانه پیدا نشد و به اجبار ، اونو گذاشتم. بازم ببخشید ، اگه وقتم کم نبود قطعا بیشتر میگشتم😁

 

 

❣️کشور و زبان و نژاد: خب اینا توی فرانسه بودن. این فامیلی و لقب ها هم برای فرانسه بود. و راجب سوال دوم ، جونگ کوک مرد بزرگی بود کسی نمیتونست بهش چیزی بگه و خب تهیونگ هم یه خدمتکار ضعیف و تو سری خور بود؛ برا همین اونو دورگه صدا میکردن ولی ارباب رو نه. ( جوابم قانع کننده و منطقی بود!؟😂 نه جدا ، همه فقط زورشون به کسی میرسه که قدرت و توانی برای دفاع از خود نداره و به قول خودمون دیوارش کوتاهه)

 

❣️کلمه ها توی دوره کلاسیک: نمیدونم ما اون موقع نبودیم که بدونیم🥲😂 ولی خب فیکه دیگه ، این چیزا دیگه خیلییی جزئیاته😂

 

 

❣️ترس تهیونگ و جامعه گریزی: بله کاملا درسته به این دقت نکرده بودم ، حتما دفعه‌ی بعد مسائل روانشناختی رو هم در نظر میگیرم ممنون بابت یادآوریت💜

 

 

❣️نور چشم تهیونگ: وای ننه 😂💔 متاسفانه گفتم وقت کم داشتم وگرنه قرار بود طولانی باشه اصلا داستان قرار نبود انقد زود تموم شه و انقد غیر منطقی و سریع پیش بره...من هیچوقت اینطوری گذرا از چیزی رد نمیشم... قرار بود یکم چاشنی دق دادن توش داشته باشه ولی خب شرمنده نشد🥲💜

 

 

❣️خونواده ها و نارینا: خب اره ، اونا حریف جونگ کوک نمیشدن. هیچ وقت نشدن ، احتمالا بعدا راجبش بیشتر توضیح میدم.

نارینا هم از همون اول میدونست جونگ کوک دوسش نداره و خب اخرش چرا انقدر راحت ولش کرد!؟ چون از اون سلیطه ها نبود و به انتخاب ارباب احترام گذاشته بود. شاید الان این دلیلم غیر منطقی باشه...

ولی خب از این دسته ادما هم هستن که به خاطر یکی دیگه خودشون رو عقب میکشن تا اونی که دوسش دارن به اونی که دوسش داره برسه و اینا هم با اینکه غمگینن یکم ، ولی از اینکه میبینن اونا خوشحالن ، احساس خوشحالی میکنن:)

 

 

❣️شغل کوک: اینا توی داستان ذکر نشد چون قرار بود یه فصل دومی داشته باشه. ولی به خدا اگه تابستون وقت کنم حتماااااا فصل دوم مینویسم براش ، اون کامل تره و امیدوارم این اشکالات رو بپوشونه😁💜

 

 

❣️فرار تهیونگ: خب اون توان فرار کردن رو دیگه نداشت. تو شوک اتفاقات گذشته و الانش بود که برای خونواده اش و خودش افتاد و بعد انقد حواسش جمع این بود که کسی از ادمای اون منحرفه دنبالش نیفتاده باشه ، گیر بابای نارینا افتاد و... چی بگم!؟

 

 

❣️دشمن کوک: صبور باش ، ایشالا فصل دوم مشخص میشه جونم💜

 

 

❣️علائم نگارشی و نحوه نوشتن بهتر کلمات: بازم میگم شرمنده وقت کم داشتم حتما جبران میشه🥲💜

 

و در آخر بازم اگه سوال و مشکل و انتقادی بود در خدمت تک تکتونم🥺♥️

ددی دلم برات خیلی تنگ شودهههه🥺🥺🥺

RM. kiute.ARMY

سلامممم دارایی مننننن چطوری تو؟T^T
میانه دورت بگردم:"(
اخر سالی و درگیری...چشمم هم که قوز بالا قوز..
قربونت بشممم💗😭
جوووونننن غیرتتو بخورم😈💙💙 فعلا که خطایی ازشون سر نزده وایسا ببینم بقیه ی ترم چطور پیش میره😔💋 در صورت مشاهده مورد مشکوک، با شما تماس گرفته میشه جهت بررسی😔

بفرما تاج سرررر سراپا گوشمT^T

مرسیییییییی رسیدگی و اهمیت دلبرممم ممنون بابت مسئولیت پذیر بودنت وجووودمT^T

ریدرها
elia.vkook
۱۵ بهمن ۱۸:۱۶

ددییییی سلامم چطوریی؟

خیلی قشنگ بود این

فانتزی و گوگولیی بود

خسته نباشی نویسنده ^^ 

RM. kiute.ARMY

سلام جودمممم*^* تو خوبی بیب؟

نوش جونت عزیزممممT^T
همون جکی قدیمی...
۱۳ بهمن ۲۱:۱۲

حقیقتا از اینکه خوندم خوشحالم✔

و ازین که اون دختره نارینا، یه شخصیت سلیطه عقده ای و چندش نبود خوشم اومد. 

و اینکه متاسفانه یه مشکلی که داشت، اون عکسی که از تهیونگ گذاشتی ایراد بزرگی که داشت این بود که تهیونگ توش بر اساس خود داستان ظریف و خوشگل نبود، یعنی منظورم اینه که عکسش بیشتر وایب تهیونگ تاپ رو داشت تا باتم 

چون توی داستان ذکر شده بود که تهیونگ خیلی بیبی طوره و مثلا خواستنیه، اون عکسه بهش نمیخورد 

و اینکه لوکیشن داستان مشخص نبود، اگه فرانسه نبود چرا فامیلی نارینا دومانسی بود؟ اگه کره بود چرا همدیگرو لرد و مادام و مادمازل صدا میکردن؟ اصلا مگه خود کوک کره ای نبود؟ نهایتا دورگه بود پس چرا اون رو مثل ته دورگه صدا نمیکردن؟ 

همین دیگه، فیک قشنگی بود فقط بعضی جاها ابهام داشت 

در کل خوشم اومد، نویسنده اش با کاپل کوکوی ای که نوشت خودشو تو دل من جا کرد

فایتینگ نویسنده✔🌚 

پ.ن: توی دوران کلاسیک فرانسه، کلمه بیبی و سک*سی استفاده میشده؟ 

پ.ن2: دبیر عربیم بهم میگه الان تحلیلای روانشناسیشو شروع میکنه، فکر کنم الان تحلیلای روانشناسیم گل کرد😂

RM. kiute.ARMY

پ.ن2: جووون روانیتم تو منو بشناس😈💋
همون جکی قدیمی...
۱۳ بهمن ۱۴:۲۶

هنوز نخوندمش ولی به نظر خفن میاد 

ویکوک هدی جااااان تروخدا اون امگاورسی که مینویسی کوکوی باشه:( امپرگم باشه:(

ددی فیک طولانی امپرگ نداری تو دستوبالت؟

RM. kiute.ARMY

شک نکن خفنههههo(* ̄▽ ̄*)ブ

نه والا عزیزم:"(
vkook_hedi
۰۷ بهمن ۱۷:۴۴

شاید باورتون نشه ولی اصلا خودمم باورم نمیشه که این فیک انقد طرفدار پیدا کنه و تو یه هفته نزدیک ۱۰۰۰ دانلود داسته باشه!😔😂

اصلا وقتی تعداد دانلود و کامنت ها رو دیدم برگام ریخت😂

مرسی از حمایت ها و حرفای قشنگتون🥺♥️

واقعا نمیدونین که چه انرژی می‌گیرم و چه ذوقی می‌کنم وقتی کامنتاتون رو می‌خونم ، عاشقتونم🥺♥️

 

اگه باز یه جاهایی موردی بود ، عذر می‌خوام...ایشالا عید جبران می‌کنم...🙃

 

*در حال برنامه ریختن برای یه فیک توپ امگاورس (بنا به درخواست دوستان)*

RM. kiute.ARMY

ای جونننن دلمممم تبریککککT^T

قربون ذو قت عزییییزممم🥺💜🎀

*شت ناموسا؟🤸‍♀️🤸‍♀️🤸‍♀️🤸‍♀️🤸‍♀️🤸‍♀️🤸‍♀️🤸‍♀️*
یه غریبه :/
۰۷ بهمن ۱۴:۲۳

سلام بر ددی 

خب نظرمممم

1.خیلییییییییی غیر واقعی بود... منظورم اینه که مثلا تهیونگ چون قبلا داشته بهش تج/اوز میشده باید یه ترسی از نزدیک شدن بقیه بهش و حالت های خاص روانی مثل کم حرفی افسردگی جامعه گریزی و بدبینی به بقیه داشته باشه می گیری چی میگم؟؟؟؟

2.بنظرت یکم راحت نور چشمای تهیونگ برنگشت؟ :/ من به این سرعت نمی تونم لامپ اتاقمم روشن کنم واقعا مستر جئون خیلی با استعدادن...

3. خواب ته خیلییی واقعی بود خب اگه دژاوو در نظر بگیریم هم توی خواب یه حالت وهم الودی هست و کل حسای کوکی بهش اینقدر راحت تو خواب گفته نمی شد :/ 

4. خانواده ها یکم راحت ایندوتارو ول نکردن؟ بنظرم باید حداقل دختره زهرشو اخر کار میریخت اما همه خیلی راحت این دو تا کفتر عاشقو ول کردن...

5. شغل کئکی چی بود. دشمنش کی بود. شغلش چه خطری داشت که اطلاعات مهمش اینجوری نیاز به تبدیل شدن به خدمتکار شخصی برای دسترسی داشته و ممنکه این شغل به تهیونگ اسیب برسونه؟

6.وقتی ته از دست اون منحرفه فرار کرد چطوری بابای اون دختره اینقدر راحت گرفتش و به خدمت درش اورد؟ چرا ته فرار نکرد؟

7. یعنی اون منحرفه دیگه هیچوقت دنبال ته نگشت؟ یعنی ممکنه دشمن کوکی همین منحرفه باشه؟

 

پیشنهاد: بنظر من یکم کتابای روانشناسی بخون و سعی کن بیشتر روی مکالمه ها و حالت ها وتوصیفاتت کار کنی :/ یه چیزی هم که شاید به دردت بخوره توصیف کردن اطافته ...

مثلا یه شمع بیار جلو خودت و در وصفش بشین بنویس :/

 

حالا سخنی با ددی :/

ددی احساس میکنم قشنگ معلومه تازه پریود شدم:/

ددی دیدی گفتم میری دانشگاه پسرا گولت میزنن من که عشق اولت بودمو فراموش میکنی :/

 

RM. kiute.ARMY

سلاممم تاج سرممم چطوری توووT^T

به به مرسی کامنت عزیزدلم*^*
اما خب گمون کنم چون ژانر عاشقانه بود یکم فضا ملو شده بود از لحاظ کاراکتریT^T

جون دل ددی*^*
عایگووو دمنشو بخوری هاا:(
نخیرم نکردم فدات شممممT^T پسرای دانشگوهمون نگاهمم نمیکن😂
Gaul Jk❤
۰۶ بهمن ۲۳:۰۶

نه دیگه متاسفانه، پرو نشو من دوست پسر دارم🤣🤣🤣

(این داستان وقتی جانگ کوک تو لایوش میگه من و دوست پسر خودتون معرفی کنید حالا من🤣🤣💔)

RM. kiute.ARMY

روش فکر کن باور کن من میگیرمت😔💜
(ما هم انگشت حلقه امون برای یونگی خالیه و هم دوست پسرمون کوکه😭😂 داریم چیکار میکنیم با خودمون)
Epiphany
۰۶ بهمن ۱۹:۵۰

در کل خوب بود. مخصوصا کاراکتر ها. درسته یکم پیاز داغ داشت حالت ها و فانکشن ها و ری اکشن ها اما قشنگیش به همون بود. چون ژانر عاشقانه است به هر حال

مرسی نویسنده.

امیدوارم کار های بعدید از این فیکت هم بهتر و بهتر تر شه✨

RM. kiute.ARMY

بله بله مرسی از شماااT^T
سانا خانم هستم🎀
۰۶ بهمن ۱۹:۳۹

چراااا زیاد نبوووود:(

کاش زیاد بود هیچ وخت تموم نمیشدT_T

اما کلا گشنگ بوداااا خیلی زیااااد>"<

RM. kiute.ARMY

باید شتراک سالانه بخری برای تموم نشدن فدات شم😔😂
nasi.army
۰۶ بهمن ۱۹:۳۰
خیلییییییی قشنگگگگگ بوووود😍😍😍😍😍
بازم از اینا بزارید خیلی ناناس بو قشنگ بود😍😍😍 عشقولانه و سوییت😍😍😍

RM. kiute.ARMY

عزیزدلی نفسT^T
OT7
۰۵ بهمن ۱۶:۲۰

خیلیییییی عالییییی بود❤️❤️❤️ یه فیک گوگولی با قلم زیبا🥲

بعد از امتحانات قشنگ می‌چسبید👍🌚

RM. kiute.ARMY

نوووووش جوووونت😎
السا
۰۳ بهمن ۲۰:۰۸

من نمیدونم چطوری دانلودش کنم

میره تو یه سایت

RM. kiute.ARMY

سلام قشنگم چطوری شما؟(u‿ฺu✿ฺ)

کصخل هستم
۰۳ بهمن ۱۸:۴۲

اینم بخونم دد؟

RM. kiute.ARMY

صگ در صگ😭
Mono
۰۳ بهمن ۱۸:۱۷

فیکه خیلی اکلیلی و فانتزی بود.

وای گلبمممم

خیلی گیلی گودو بیددددد

مرسییییی ددی

نویسنده قشنگ، خسته نباشی جیگرررر🩷🩷

RM. kiute.ARMY

ناموسا ته دیابت رو دیدم باهاش😭
فداتم جیگر خواهش میکنمT^T
Gaul Jk❤
۰۳ بهمن ۰۲:۱۹

بغل متقابلل🙂

:)

جعر😂😂

هعیییی

خوب بمونی  ✨️

ولی واقعا خوشحالم برگشتی 🙃💕

RM. kiute.ARMY

حالا که اومدی بغلم، زنم میشی؟😔💋

همچنین عسلممممT^T
ای قربونت بشمممم:") منم خوشحلم برگشتمممم😭
Kim_tae tae .....
۰۲ بهمن ۲۳:۳۹

مرسی که زحمت میکشین فیک میزارین ولی ترو خدا ویکوک بزارین هرچی فیک باز میکنم همش شده کوکوی نمیشه تعادل باشه ؟ بیشتر فیکای که میزارین الان همش کوکوی شده 😭

RM. kiute.ARMY

فدات بشم من الهی اخه😭💜
نویسنده ک مینویسن بچه ها هم شرط کامنت رو میرسونن:(
یه ورس تو راهه اونو ادیت بزنم میزارم تو سایت😭
Victoria
۰۲ بهمن ۱۸:۳۵

پرفکتووو

 

 

ازین کوکوی های گوگول مگولی زیاد بزارین با تشکر. ♡

RM. kiute.ARMY

چشمممم عزیزم حتماT^T
zahra mansouri
۰۲ بهمن ۱۷:۳۹

باشه ولی اونجا ک اعتراف کرد ولی خواب بود واقعا زد تو حالم🗿💔

 

غیر اون همچی قشنگ بود.. فقط دلم برای مادر تهیونگ میسوزه... خیلی گناه داشت... 

 

 

هعب... فایتینگ به نویسنده... بای❤️‍🩹✨

RM. kiute.ARMY

از سری بزدن لب تشنه و چشمه برگردوندن😔

هعی....ارههه😭
Gaul Jk❤
۰۲ بهمن ۰۳:۲۳

ددیییییی

وای قشنگ انقدر خوشحال شدم اومدم توسایت دیدم فیکارو و...

قشنگ نزدیک یه ماه نبودییی

حقیقتا هروز سر میزدم لعنتی 

از نیکا سراغتو گرفتم گفت یه سری جریانا پیش اومده 

باز یخورده خیالم راحت شد سالمی خودت

هعی دلم تنگیده بود بخدا 

سایت سوت و کور بود قشنگ انگار یچیزی کم بود این چند وقت 

خوبی الان ؟

چیکارا میکنی ؟

( دیگه ببخشید اینجا کامنت گذاشتم جای دیگه تو نظرم نیومد(ولی البته که اینو دانلود کردم و قراره بخونم))

 

RM. kiute.ARMY

کائولاااااااااا کائوووووول عزیزمممم بیا بغلممم دخترمممم😭😭😭😭😭
فدا خوشحالیت برمممم😭😭😭
بله بله:")
فدا مرامت بشمممم😭
اره متاسفانه...
دورت بگردم من تا تهش صحیح و سالمم تا بیام خواستگاریتتتت😭
قربون دلت بشم که:"(
خجالتم نده بیا برات رگ بزنمممم😭
خوبم شکر خدا میگذرونم با دانشگوه:"( چند وقته هم شدید درگیر شدم
(فدا سرت جون دلم. فیک هم نوش جونتتتT^T)
عمه ی ساداتتتتتت بی قرارهههههههههه
۰۱ بهمن ۱۹:۱۳

کوکوی هم برای من تهکوک‌شیپر خوب نیست ولی خب!

زدن بر بدن-

RM. kiute.ARMY

وَریدی تزریق کردی یا ریختی تو چایی؟😔
ک.ی
۰۱ بهمن ۱۴:۲۴

تزلزلنهمبمهمرمهبهباگهماگیبهمبامامبهلنهرامارنهبمیلنلبنلینلبنعبنعبنازنارمارنارنلنابنبهمخمبهمبمهر

RM. kiute.ARMY

کاملا موافقم!
Ty
۰۱ بهمن ۱۴:۰۶

بنام خدا شروع می کنیم

RM. kiute.ARMY

بسم الله و بلله
suíbiàn-随便
۰۱ بهمن ۱۱:۴۴
یه داستان ظریف و ناز نازی.
خیلی بامزه و شیرین بود و قند تو دل آدم آب میکرد.
به معنای واقعی کلمه عاشقانه و درام بود.
اگر نویسنده یکم روی کلمات انتخاب شده اش هم خوب مانور میداد، اون حالت کلاسیک داستان بهتر حفظ میشد.
و همینطور املا و نحوه نگارش و علائم نگارشی.
مثلا آوا ها رو داخل کوتیشن میذاشت. اونجا که جونگ کوک به اسبش گفت هی، اون هی داخل کوتیشن باشه. "هی"
اما در هر صورت داستان قشنگ بود و شیرین.
امیدوارم بازم از این سبک داستان ها باشه دیابتیمون کنه. واقعا لذت میبره آدم.

RM. kiute.ARMY

قند ازش میپاچید بیرون
a.gh
۰۱ بهمن ۱۰:۵۲

دددیییییییییییییییییییییییییی

خیلی نگرانت شدیمممممممممم

خوبه که برگشتیییییی

امیدوارم حالت خوب شه مهربونم

 

و چه چیز پرفکتیییییییییییییییییییییییییییییی

RM. kiute.ARMY

نوکرتهههه ددی عسلمممممم:"))))
میانه خوشگل خانمممممT^T
مطمئنا با وجود شماها میه زندگیممممم:">

اصل جنسه هااا!
Rita
۰۱ بهمن ۰۰:۳۷

اجازه بدید زجه بزنم هققققققق

خسته نباشید 

💜💜

RM. kiute.ARMY

بیا تو بغلم بزن...زجه😔
Emma
۳۰ دی ۲۱:۳۵

بحبح...واقعا بحبح

بسیار زیبا و فرحبخش بود ددی.

دم نویسنده گرم حال دادی بهمون ستون

RM. kiute.ARMY

اصن جیگر ادم حال میومد😔
bianco
۳۰ دی ۲۱:۱۶

درود..

بعد مدتها یه فن فیکشن..

حین ریاضی نوشتن خوندمش و خب خیلی چسبید..

اصلا فن فیکشن با درس خیلی میچسبه یونو؟

یه خسته نباشید گنده هم برای نویسنده دارم..

اما کاش طولانی تر بود..من دلم میخواست خیلی اذیت بشن بعدا به هم برسن..

اونیم که کرم داره خودتونین..

تا درودی دیگر بدرود:)

RM. kiute.ARMY

اونجوری ما هم اذیت میشدیم بخدا😭😂
ناامید برگشته از بیان
۳۰ دی ۱۸:۵۲

خیلی وقت بود از این فیکا نخونده بودممم

اشکمان درآمد

خیلی فوق العاده بود وای

مظلومیت تهیونگ.....

جنتلمن بودن جونگکوک

خودزنی'

در کل خیلی قشنگ بود وای

دست نویسنده اش درد نکنه

RM. kiute.ARMY

من بعد از خوندنش:
شوهر میخواهم..
نامجینری درکوه و کمر
۳۰ دی ۱۶:۱۰

واااو،فیک خیل خفنی و خوبی به نظر میاد،💗💗💗💗خسته نباشی نویسنده عزیز،امروز بیکارم،حتما میخونمش،

RM. kiute.ARMY

بخون گوشت بشه به مراکز عصبی چشمت جیگر( ̄︶ ̄)↗
یک عدد ستیزن در انتظار فول شدن کاک بلاک
۳۰ دی ۱۶:۰۷

وایی چه پوستری،چه مقدمه ای، چه ژانرایی،اصن وای خدایا🥲🌚🤌🏻🧿

وای اون وپیشی سیاهه اون گوشه چه گوگولیه خدایا

RM. kiute.ARMY

شاعر میگه...
پیشی منی تو میو پس عشوه نریز و بیو😔
یک عدد ستیزن در انتظار فول شدن کاک بلاک
۳۰ دی ۱۶:۰۵

وایی نویسنده اون فیک لیموییه؟🥲

 

RM. kiute.ARMY

14 امتیاز مثبت تقدیم میشه بهت به نیت 14 معصوم😔
یک عدد ستیزن در انتظار فول شدن کاک بلاک
۳۰ دی ۱۶:۰۴

یا رثالتل حسیینننن(اثرات مختارنامه دیدن زیاد)

پراممم،چه خفنننن،یسسسسس 

فوله؟فولهه💃💃💃💃

وای خدای من امروز چه از همه جا خبرای و چیای خوب میریزه،به حق کوری چشم حسودا🌚🧿🧿

وای وای واییی،ویکوک ملاسیک عاشقانه؟🥲🥲🥲😭🤌🏻مرگ من؟اوکی ایز سو فاین،ای سو فاین،ایم اوکی،ایم هپی،میرم بخونمش و بیام نظر بدم راحب داستانش،فعلا که خدا قوت به ددی و نویسنده

RM. kiute.ARMY

(منی که اون زیر آهنگ جومونگ رو پلی کردم)

میخوام به میمنت امروز یکی از هیتر هارو قربونی کنم باشد آگوست دی اعظم برا بلسد کند نزد گاد😔

نوکرتیم دربستتت نوش جونتتT^T
Yeah, we never felt so young
When together sing the song
서로의 눈 맞추며
비가 내려도
Yeah, we never felt so right
When I got you by my side (My side)
함께 맞던 별 따라
Oh, we young forever
이렇게 노래해 (We ain't never felt so young)
Won't you hold my hand? (Yeah, we never felt so right)
Need you here tonight (We ain't never felt so young)
Oh, we young forever (Never felt so young)
Yeah, never felt, never felt so young

.::Take Two::.
.::BTS💜ARMY::.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان