می دونم هیجوقت به معشوقه حقیقیم خیانت نمی کنم...آخه شما ببین کی دلش میاد اون ورق های سبز رنگ نا دیده بگیره؟؟
-خنده دی.ثانه
سلام!
تو یه روز تمومش کردم و الان اینجام که منم مثل بقیه نظرمو بگم سو...
طبق کامنت ها انتظار یه چیز فاجعه بار رو داشتم.
اتفاقی که فاجعه های بزرگی رو به دنبال!
اما خب کمتر از انتظارم بود.
شاید برای همین من جز اون دسته بودم که با روتین داستان کنار اومدم و...
اره!
بحث خیانت موضوع جالبی بود که بهش اشاره شد.
و اینکه از یه زاویه دیگه بهش پرداخته شد.
از دید دو زوجی که منجر به خیانت شدن!
ولی روند داستان یکم سریع رفت جلو...من کوکوی رو خوندم و به نظرم هنوز جا داشت که جئون خودشو دیرتر ببازه!
بیشتر میشد از عشوه های تهیونگ حرف زد و نوشت ولی یکی از نقات قوتش همون رفتار مردونه تهیونگ به عنوان باتم بود!
شاید عجیب به نظر بیاد ولی واقعا از شخصیت تهیونگ خوشم اومد...
می تونم بگم از نظر شخصیت پردازی بیشتر از بقیه کارکترا بهش پرداخته شده بود.
چون شاید خیلی خوب داشت افرادی که دلیل خیانت هستن رو به تصویر می کشن!
نشون داد که خود تهیونگ برای التیام زخمی که روی روحش داره دست به این کار زده.
این حقیقت غیر قابل انکار هست که بخش عمده ای از نه تنها خیانت ها بلکه جرم و حیانت ها بر می گرده به زخم های ترمیم نشده ای که به روح مجرم ها زده میشه.
از طرفیم...شخصیت سویی رو به عنوان زن خیلی ضعیف تر جلوه داده بود به نظرم توی دنیا خودمون زن ها حس ششم قوی دارن اینکه با عشق کور شده بود...و نمی تونست حقیقت کوک رو زود تر بفهمه اره...واقعا احقیش رو اثبات می کرد.
از طرفیم که آقای جئون!...نمی دونم چی بگم سست عنصر؟؟ مریض؟؟ یا...بهتره اینجوری بگم که برای دست و پا کردن یه زندگی که ایده المون هست عجله نکنیم!
چون ممکن ما هم مثل آقای جئون خودمونو ببازیم
چیزی که من از شخصیت جئون فهمیدم این بود که دنبال زندگی معمولی بود و فردی پایبند به قانون برای همین وقتی شغل مناسب داشت دست به ازدواج زد...ازدواجی که صرفا برای تکمیل زندگیش بود نه آروم کردن روح سرکشش!
اگه تهیونگم نبود به نظرم چه دیر و چه زود مرتکب خیانت میشد!
ولی در کل باعث خوشحالی هست که نویسنده هایی داریم که ابحاث اجتماعی رو این جوری به تصویر می کشن! ضعف هایی که جامعه ما رو حریص و ترسناک کرده.
اه راستی گفتم کارکتر مورد علاقم تهیونگ بود..فریبنده بودن، اینکه برای هر قدمش برنامه داشت، حریص بودنش، اینده نگریش، قانون مند بودنش و اینکه زندگیش درست مثل چرخنده های ساعت بودن. دقیق و با برنامه چه تویک ارش و چه مسئله ای که شده بود سرگرمی جدیدش! یه کارکتری که علاوه بر صداقت توی عشقش حیله گری رو خوب بلد بود! چنین شخصیتی رو دوست داشتم.
----------
دد در طول خوندن فیکشن همش حس می کردم داستان نقطه مقابل سامبادی تو لاو هست:)
همش اون میومد تو ذهنم...
RM. kiute.ARMY
به به پس خوندیشو و زدی تو کار نقد:")))
این داستان محتواش یه جزوه است. بابت چیزی که وجود داره و لعنت بهش...
دقیقا!!! تو هم؟؟؟ منم:))))))))))))))
خیلی تفاوت داشت با سامبادی و مقابلش بود. تو سامبادی تک تک کرکتر ها تقاص دادن.
و نشون داد هیچ کاری بی جواب نمیمونه.