♦FULL♦
نویسنده | Querencia |
کاپل | سپ . نامجین . تهمین (برومَنس) |
ژانر |
عاشقانه . فانتزی . برشی از زندگی . کمی مدرسه ای . فلاف |
محدودیت سنی | 18+ |
تعداد صفحات | 290 |
برشی از داستان:
"بذار ببینم.. تو توی بار پیانو میزنی، یکشنبه ها توی کلیسا مردم رو تشویق میکنی که برای رستگاری دعا کنن، و شب ها پسرها رو اغوا میکنی که باهات بخوابن؟"
پسر جوون درحالی که وسط دایره ای از خون خودش نشسته بود، با اخم پرسید. زخم دستش هنوز تیر میکشید و درحال خونریزی بود. هوسوک لبخند کجی زد که دندون های مرواریدیش رو به نمایش گذاشت. خم شد و درحالی که عمیقا به چشم های یونگی خیره بود، دست پسر رو گرفت:
"همینطوره، شیرینم.."
مکثی کرد تا کف دست پسر رو ببوسه و با کنار رفتن لب هاش، زخم به سرعت بسته شده و خونش بند اومد. این بار وقتی صاف میایستاد، یونگی رو هم کشیده و با خودش بلند کرد. پسر رو محکم توی آغوشش نگه داشت و زمزمه کرد:
"این بهترین خلاصه از زندگی من به عنوان شیطانه!"
هشدار: اسمات
(اینجا منظور از اسمات بازی با اعتقاداته دوستان نه اون اسمات! :>)
شرط کامنت: حداقل 10 کامنت به بالا
پ.ن: کامنت های عزیزانی که این فن فیکشن رو خوندن و خوششون اومده، باعث تداوم قرارگیری پست با کاپل سپ میشه👀
در صورت نرسیدن تعداد کامنت ها،نوشته ی جدیدی اگر با کاپل سپ بود، دیر قرار میگیره یا خدایی نکرده قرار نمیگیره:(
پ.ن2: امشوووو من مست موکونومممم میرممم در خانه شاااان (کوئرنسیا اینا) امشو شر به پا میکونووووممممم😭😭😭😭