| نویسنده | NiLith |
| کاپل | ویمین |
| ژانر | برومنس . فلاف . جنرال . مدرسه ای . برشی از زندگی |
| محدودیت سنی | ندارد |
| تعداد صفحات | 46 |
| چنل تلگرامی نویسنده | "کلیک کنید" |
خلاصه:
تهیونگ مثل همیشه داره زندگیش رو میگذرونه. یه پسر دبیرستانی که ماه دیگه تولدشه، پر از رویاست ولی بی انگیزه است. قرار نیست هیچ معجزه ای رخ بده،
فقط شما قراره کمی با افکار تهیونگ وقت بگذرونید و تولدش رو باهاش شریک بشید!
بی سر و ته به نظر می‌رسید اما یه زندگی واقعی بود.
سهیا فرستادش مجبورم کرد بخونم
نویسنده اگر بهش نزدیکی (چون اسمشو اوردی تو فیکت) انتقاممو ازش بگیر
سلاممم
اینو یادم رفته بود... هعی.
اولین شوک داستان وقتی بهم وارد شد که فهمیدم اون خیانتی که تهیونگ ازش حرف میزنه چیه... یادمه همینجور با دهن باز یه دیقه به صفحه زل زده بودم. تهیونگ خیلی خره😂😂😂
رابطه دوستی ویمین قشنگه، ولی مطمئنم خودم هیچ وقت چنین مدل دوستی ای رو تحمل نمیکردم. گمونم واسه همینه که هنوز هیچ دوست نزدیکی ندارم💔😂
سوال منم هست... چرا همه ی مکالماتمون به فیلم و فیکشن ختم میشه؟ جدا چرا هیچکی نیست بتونم راجب چیزای بهتر و مهم تر باهاش حرف بزنم؟
رابطه خانوادگی تهیونگ و مادر و برادرش رو تا عمق وجودم درک میکنم. و این درک خیلی چیز بدیه. از اینکه به بقیه حرفایی بزنم که دلشون بشکنه فقط واسه اینکه روی شکننده ی من رو نبینن، اینکه بدونم خودخواهم ولی نه اونقدری که تهمتشو بهم میزنن... این خیلی خیلی دردناکه.
خودمم شدم یه فیکشن نویس که فقط نوشته هاش براش مهمه نه درس... حقیقتش از سرکوفت خوردن به خاطر درس خسته شدم. چه خوب باشم و چه بد، در هر صورت سرزنش میشم. پس چرا به خودم زحمتشو بدم؟!
اون تهیونگ رو می پرستید ولی خودش برای اون فقط جیمین بود... یه مدتی مثل جیمین بودم :) و یه زمانی.. فهمیدم که هیچ کس چنین ارزشی نداره.
روابط همیشه یه مقدار گیج کننده ن... ازش میگذرم چون چیزای بدی به ذهنم میاد.
واقعا میخوام به کافه نیلیث سر بزنم.. باید چیزای واقعا خوبی داشته باشه! کافه فضایی ها هم جالب بود. یبار باید به سلیقه خودم تغییر دیزاینش بدم😂
آرزویی که آرزوها رو بشه باهاش برآورده کرد... عاشق مغزتم نیل!!
شعار مادر تهیونگ خیلی جالب و زیباست.... باید بهش واقعا فکر کرد.
نیل وقتی دفعه اول اون تیکه ای که توش جیمین گفت جاک کراشمه رو خوندم، جلوی جمع عین اسب شیهه کشیدم😭😂😂😂 خدا خیرت بده سکته میخوای بدی از قبل خبر بده😂🤣🤣🤣🤣💜
آرزو به دل موندم عین جیمین بتونم به یکی تبریک بگم... همیشه یه جور عجیب غریبی حرف میزنم😂
زیبا تموم شد و پیام قشنگی داشت. خیلی ساده گفته بود زندگی همینه!
رابطه دوستی‌ت با شَدو واسم قشنگه نیل، یجوریه که درک نمیکنم ولی با دیدنش اوکیم😂😂😂 هردوتون همیشه شاد باشین!
مدیونین فکر کنین هرچند خط میومدم می‌نوشتم نظرمو که مبادا یادم بره😅😂
الانم گوشی هنگ کرده پیاممو نمی‌بره بالا غلط املایی هاشو تصحیح کنم... دیگه به بزرگی خودتون ببخشید اگر اشتباهی داشت :")
من دوس داشتم جیمین و ته ته با هم باشن ولی نشد:(
ولی بدک نبود مرسی نویسنده که افکار تهیونگ رو باهامون درمیون گذاشتی راستش منم همینطوریم مث تهیونگ داستان هیچ انگیزه ای ندارم انگار
