نویسنده | Light |
کاپل | ناموی |
ژانر | انگست . درام . پزشکی . عاشقانه . برشی از زندگی |
محدودیت سنی | ندارد |
تعداد صفحات | 31 |
مقدمه:
آخرش که چی؟؟
اون باخت.
خیلی زود دیر میشه!
آخرین تعداد دانلود: 80
نویسنده | Light |
کاپل | ناموی |
ژانر | انگست . درام . پزشکی . عاشقانه . برشی از زندگی |
محدودیت سنی | ندارد |
تعداد صفحات | 31 |
مقدمه:
آخرش که چی؟؟
اون باخت.
خیلی زود دیر میشه!
آخرین تعداد دانلود: 80
هعییییییییییییییییییی
اشک اشک اشک
خیلی خوب بووووووووووووووووووووووووود
دد لینک فیک مینسونگ نداری؟
میشه اگه داری همین جا بهم بدی؟
می خوام فول دانلودش کنم
بخداااااااااا دارم از بی فیکی مینسونگ میمیرم
خب سلام مجدد. میخوام سناریوی داستان رو بررسی کنم.
باز هم یک فیک رابطهی استاد / دانشجو رو داریم. و باز هم متاسفانه هیچ کدوم ( نه استاد، نه دانشجو) از عواقب این کار خبر ندارن! حتی یک لحظه هم نمیگن که "وای من نباید اصلاً با استادم قرار بذارم، کار درستی نیست". انگار نه انگار که این عدم توازن قدرت توی رابطهشون مهمه!
شخصیتها منطق درست و درمونی نداشتن به خصوص نامجون. "اونم نامجونی که اول استان این همه ادعاش شد که با منظقش فکر میکنه، نه احساساتش!" همین نامجون اگه یه ذره منطقی باشه، یه لحظه به فکرش میرسه که با دانشجوش قرار نذاره!
اولین نکته. تب 42 درجه و تهیونگ تا حد زیادی سالمه! در حالی که با یه سرچ ساده توی اینترنت متوجه میشیم که این تب کشندهست و حتی اگه مریض زنده بمونه، آسیب شدید مغزی میبینه! ای کش نویسنده قبل از اینکه یه مسئلهی پزشکی رو وارد داستان کنه، یه ذره تحقیق انجام بده.
جمله 1: " ..درسته اون مجبور شد با دهنش آبو به دهن اون پسر لجباز منتقل کنه" تو رو خدا به همچین مسئلهای جذابیت جنسی ندید. نامجون اگه واقعاً دکتره، با دیدن تب 42 درجه "که به اندازهی کافی مسخره هست (!) یک راست به اورژانس زنگ میزنه. همچین تبی نیازمند به تجهیزات بیمارستانیه!
کل این تیکه از داستان به طرز مسخرهای داره به یه موقعیت پزشکی، جذابیت جنسی میده. متاسفم. نامجون در طی تحصیلات و در حین تشریح توی دانشگاه و غیره، چندین بدن کاملاً برهنه رو دیده. براش تا حد زیادی عادیه. اگر واقعاً عاشق تهیونگ باشه، با همچین تبی، عمراً به جذابیت بدنی تهیونگ توجهی کنه!
من خودم پزشک نیستم ولی این تیکه خیلی غیرواقعی بود.
در ادامه میبینیم که تهیونگ نشونههای ذاتالریه رو داره. خب اگه ذاتالریه داره، چرا نامچون نمیبردش بیمارستان؟! کل این وانشات من از این تیکه بیشتر از همه عذاب کشیدم. کل اون شب نامجون حتی به اورژانس تلفنی هم نمیکنه!
اما بعدش چون میبینیم سرفههای تهیونگ خونیه، میفهمیم نه بابا، تهیونگ سرطان داره! در حالی که باز هم با یک سرچ ساده میفهمیم سرفههای ذاتالریه ممکنه خونی هم باشن.
جمله 2: " البته اگه یه پزشکی باشی که فرد مورد علاقت، شاگرد باهوش و هم اتاقی برادرت دچار سرطان ریه شده باشه تبدیل به یه پزشک بی وجدان خودخواه میشی که اهمیت نداره بیماری که اون لحظه مراجعه کرده تا یک ساعت بعد زنده هست یا نه" به شدت غیر منطقیه. چرا اول داستان به ما میگید نامجون منطقی و بیاحساسه، بعد اون وقت یه کوچولو، حتی یک ذره، حتی سر سوزنی هم تصمیماتش منطقی نیستن؟!
تازه الان هم که تهیونگ فهمیده مثلا سرطان داره، چرا به یه بیمارستان لعنتی مراجعه نمیکنه! دهن من سرویس شد از بس گفتم بیمارستان! :|
جمله 3 : " می دونست قبل از هر کاری باید بیمارش اولویت باشه پس سریعا پرسید: مشکلتون؟؟
مرد به عنوان ارباب رجوع از جاش پرش ریزی کرد و گفت: توی ناحیه روده...
می دونست مشکلش چیه و قبل از تموم شدن حرفش گفت: کمتر سوجو مصرف کنید از حبوبات پرهیز کنید و غلات رو به حداقل برسونید روز خوش!
بیمارو دک کرد و خودش با اجبار بیمارو به بیرون راهنمایی کرد..."
باز هم رفتار غیرحرفهای از نامجون.
حالا هم که یونگی اون دعوای عظیم رو راه انداخته.
و بعدش هم پایان. پایان خیلی داغونی بود. همین جوری بدون اینکه نامجون چیزی بگه یونگی یه عالمه حرف زد. خیلی سریع تموم شد.
راستش با احترام، اصلاً از این وانشات لذت نبردم. بیشتر شبیه سناریوییای بود که شبا قبل خواب توی ذهنمون تصور میکنیم..
خسته نباشید میگم به نویسنده، اما لطفاً بیشتر تمرین کن و قبل از منتشر کردن کار، حتماً یکی دو روز به خودت فرصت بده و به داستانت نگاهی نکن، بعدش یه دور دیگه بخونش و ویرایشش کن.
سلام سلام و خسته نباشید خدمت نویسنده و ددی D:
خب خب من یه انتقاد جانانه دارم چون واقعاً از همون اول که این وانشات رو شروع کردم داشتم عذاب میکشیدم
و این انتقاد رو دو بخش کردم (کل این کامنت قرار دربارهی کیفیت نوشته باشه، بررسی سناریو و خود داستان رو توی یه کامنت دیگه میفرستم.)
اصلاً کیفیت نوشته رو دوست نداشتم
اول از همه نوشته حس نویسندهای رو میداد که همیشه ادبی نوشته و الان داره سعی میکنه عامیانه بنویسه (یا برعکس)
دوماً اینکه خیلی از جاها نهاد جمله و مفعول به طرز بدی بهم ریخته بود
جمله 1: " منتظر بود دوست برادرش که هم اتاقی برادر دامپزشکشه درو باز کنه" خب راستش لزدقیقاً توی همین جمله از "دامپزشک" استفاده کنی. اینکه طرف دامپزشکه رو ببر توی یه جملهی دیگه.
و اینکه از ضمیر به بدی استفاده شده. الان کی به کیه؟ اون "ـش"ها دقیقاً به کی اشاره دارن؟!
جمله 2: " عمق فاجعه ژرفاش به اندازی مرگ یک فرد ترسناک به نظر میومد" نهاد جمله کدومه؟! و "عمق" و "ژرفا" هر جفتشون یه معنی رو میده! مثل اینکه بنویسی "عمق فاجعه عمقش به اندازهی مرگ ترسناک بود" نیازی نبود دوباره اون "عمقش" به کار بره. در کل حداقل به نظر من نباید توی این جمله از "ژرفا" استفاده میشد
جمله 3: " شاید بعد از 24سال حکم برادری بینشون اولین باری بود که چنین با ذوق اون پسر 24ساله رو به بغلش می کشید" تکرار "24 سال" رو مخ بود؛ به نظرم کافی بود توی یه جملهی دیگه به این اشاره میکردی که برادرش کوچیکتره! چزا نویسنده اینقدر پیچونده؟!
و در اوایل وانشات به نظر میرسه که نویسنده داره سعی میکنه ما رو با اطلاعات بمبارون کنه. چرا این حرف رو میزنم؟ از اینجا که شخصیتها دارن با هم دربارهی چیزی که هر دو میدونن صحبت میکنن:
جمله 4: " جین ابرویی بالا انداخت و گفت: چی رو؟؟ اینکه تو داشتی بعد از بهم زدن با جنیس اونو باهاش مقایسه می کردی رو؟؟" اولاً اینکه اون "رو" اخر اضافی بود (هر چند به خاطر عامیانه صحبت کردن یک شخصیت، میشه ازش گذشت) دوماً نامجون و سوکجین نیازی به تبادل کردن این اطلاعات ندارن؛ و مثلاً دارن با هم صحبت میکنن. در حالی که در واقع برای ریدر دارن توضیح میدن.
در خیلی از جاها این کار انجام شده. مثال:
جمله 5: "مسلما به من گفته! معلومه که به هم اتاقیش می گه."
جمله 6: " خب برادر کوچیکتر رو مخ میشه بگی چرا..."
این دو تا جمله نشون میدن که خود نویسنده هم فهمیده که در جملهی 1، یه گندی زده که نمیشه جمعش کرد و داره سعی میکنه با این حرفهای این دو تا توضیح بیشتری ارائه بده. به نظرم یا جملهی 1 رو حذف / ویرایش کن، یا جملههای 5 و 6 رو ویرایش کن.
خب در ادامه توضیحات بیشتی از سوکجین رو داریم که باز هم نویسنده توی اون حرفها داره سعی میکنه به ما ریدرها بفهمونه چی شده. خب نویسندهی عزیز، این توضیحات رو بیار خارج از مکالمه! این بخشی که جین داره توضیح میده که نامجون چه گندی زده، میتونه حذف بشه، به جاش جین فقط یه مقدار خیلی کمتر و مبهم از ماجرا رو بگه و ابرازتاسف کنه. بعد، نویسنده در خارج از مکالمه، ماجرا رو توی ذهن نامجون تعریف کنه. یه مزیت این روش هم اینه که دست نویسنده برای جملهبندی خیلی باز میشه؛ در حالی که توی مکالمه دستش تنگتره.
منِ ریدر، هنوز چند صفحهی اولم و منتظرم ببین داستان جذابی هست یا نه، ارزش وقتم رو داره یا نه. اون وقت باید با یه جملهی طولانی بیدر و پیکر مواجه بشم از اینکه نامجون چه گندی زده. نه تنها ذوق منِ ریدر کور میشه، بلکه کل داستان رو توی لقمه به خورد من دادین. چیز دیگه نمونده. تنها چیزی که مونده اینه که معشوق نامجون (که ما مثلاً میدونیم تهیونگه، ولی حتی هنوز اسمش هم نیومده!!!!) میبخشدش یا نه. کار بهتر این بود که یه مقدار خیلی کمتری از اطلاعات رو اول کار بدی. ریدر رو کنجکاو کنی که ادامه بده و ببینه ماجرای گندکاری نامجون چی بوده.
جمله 7: " نامجون تو دیشب _وقتی هنوز با جنیس بودی _ رفتی محل کارش، اونو جوری بوسیدی که انگار قراره تا اخر عمر باهاش باشی" نامجون کی رو بوسید؟ "اونو" یعنی کی؟ جنیس؟ معشوق نامجون (تهیونگ)؟
جمله 8: " تو...استاد مورد علاقش که از قضا یه عوضی تمام عیار هست..." اینکه نامجون عوضیه رو نباید جین بگه، ما ریدرها باید نتیجه بگیریم.دربارهی قاون show, don’t tell تحقیق کن! حداقلِ حداقلش اینه که جین توی یه جملهی جداگانه نامجون رو عوضی خطاب کنه.
کل پاراگراف این حرفهای جین، به شدت کیفیت نداشت.
جمله 9 : " با لطافت جوری که انگار در حال جا به جایی مجسمه ارزشمندیه دستشو پشت کمر پسر گذاشت و..." باز هم نکتهای که هزار بار تکرار کردم رو میگم، لازم نیست جملههای طولانی بنویسی! جایگزین مناسبتر به نظر من: "انگار میخواست یه مجسمهی ارزشمند رو جابهجا کنه؛ با لطافت دستش رو پشت کمر پسر گذاشت..."
خب دیگه خسته شدم :/ فقط اینم بگم که متن یه عالمه غلط املایی و تایپی هم داشت (که از حوصلهم خارجه که اونا رو هم بنویسم...)
در کل توصیهی من به نویسنده در مورد بافت نوشتهش: مجبور نیستی توی یک جمله، یک عالمه اطلاعات رو به خورد خواننده بدی. به مرور این اطلاعات رو ارائه بده. اینقدر پیچوندن از زیبایی نوشته کم میکنه.
عه لایت فیک داده.. خدایا مرسی
(وی چون اون قسمت ولکام سایت براش مشکل داره نزدیک ۲ ساله ماجراهای لایت رو نمیخونه و افسردهاس.)
مقدمش هشدار سداند میده
ولی میخونم که باشد رستگار شوم
هرچند بعدش افسردگی بعد زایمان بگیرم
این روزا انقدر سایت فعال شده نمیدونم از کدوم شروع کنم ..
من و این همه خوشبختی محالههه 😭😭
پیس پیس از عقاب به شاهیت از عقاب به شاهین گرفتی یوز پلنگو؟؟
-قربان چرا این دختر خوشمل گوگولی سک.سی ددی...
+یاااااااااااااا اسم منو از کجا می دونی؟؟
-سرورم لایت دستور دادن کسی که این پوستر خفنو درست کرده ببره خدمتش قراره به زور بشینه پای سفره عقد.