BTS fanfiction

💜👽📚 محفل دریده شدگان در راه بنگتن و فضایی های فن فیکشن خوان برتر 📚👽💜

وانشات Damn Things

نویسنده Tara
کاپل  کوکوی
ژانر امگاورس/دارک رومنس/امپرگ/سکرت 
محدودیت سنی +18

خلاصه:

تهیونگ به‌خاطر حساسیت‌ها و محدودیت‌هایی که همسرش براش ایجاد کرده بود،

نمی‌تونست دوستی داشته باشه؛

پس پنهانی با دوست‌ مجازیش در مورد اتفاقات روزمره‌اش حرف می‌زد.

هشدار : این وانشات دارای محتوای رابطه‌ی تاکسیک و جنون آمیزه!

 

👣✨DOWNLOAD ✨👣

  

805_vpfe.png

۷ ۱
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
liopen
۲۳ شهریور ۱۶:۳۲

واقعا حال کردم باهاش

روند داستانش خیلی خوب بود و اون توضیحات اخرش واقعا واضح بود، واقعا چیجوری بعضیا نفهمیدنشون؟ :/

Kkk
۲۲ شهریور ۲۳:۱۰

به طرز دیوونه واری عاشقش شدممم

𝓑𝓪𝓫𝔃 𝒞𝒶𝓉
۲۲ شهریور ۲۲:۵۱

وانشاته جالبی بود

واقعا خوشم اومد البته در دانلودش دودل بودم که نکنه افسردگیه حاد بگیرم😂💔😔

والا ساله تحصیلی شروع نشده من برای کنکور افسردگی گرفتم

و بگم...بنده در اخرش که گفت من ورژنه واقعیشم یعنی همسر سابق

داشتم برای بعدشم تصور میکردم که تهیونگ بلاخره اون رباتو کنار میزنه و دوباره به جونگکوک برمیگرده

نمیشه تبدیل به فیک شه؟واقعا خیلی جالب میشه‌هاااباگیکلشقهصنفخمثنهسبیِکنهقشهفنس

نهههه...چرا باید یه وانشات باشه وقتی میتونست یه فیکه جذاب باشه؟

ولی دمه نویسنده گرم که داستان به این جالبی رو نوشته

انشاالله کاره بعدیت یه فیکشن جذابه دیگه باشه ولی همراه با اهم اهم😔💔😂

 

عمه ی ساداتتتتتت بی قرارهههههههههه
۲۲ شهریور ۲۰:۱۰

دوستان پیشنهاد میکنم همزمان با خوندن این به دمن تینگز دورچی هم گوش بدید.(دلیلی نداره صرفا چون اسماشون یکیه)

لیلی
۲۱ شهریور ۰۰:۲۲

خدایی خیلی ایده ی قشنگی بود

* دلم یه شوهر مثل کوکی میخواد😔*

سارینا
۲۱ شهریور ۰۰:۱۸

ددی جونم سلام👩‍🦯‍➡️

میتونم بگم این اولین وانشاتی بود که ده بار خوندمش خیلی قشنگ بود دست نویسنده درد نکنه 

دنبال یه رمان مثل همینم کاش تا قبل مهر این رمان میشد 

E.F
۲۰ شهریور ۲۲:۲۰

خیلی خیلی خفن بود و خیلیم موضوع جدید و جالبی داشت اما فکر میکنم این دیگه ول کردن تو اوج نبود. رسما نوک قله بود. شاید اگه اخرش تهیونگ زنگ نمیزد یکم ارتفاع کمتر میشد😂😭

اهاا یکی دیگم اینکه بعضی چیزا رو تارا شی اصلا نگفته بود و اشاره ای بهش نشده بود یهو اخرش به عنوان حرفای خودش گفت (اگه گفتی و من نفهمیدم ببخشید) 

در کل خیلی خفن بود😭

همون جکی قدیمی...
۲۰ شهریور ۱۲:۲۹

دد این امپرگ نبود ولی 

فقط به بچه دار شدن اشاره کرده بود. همین

ولی خب قشنگ بود. نویسنده خسته نباشی و فایتینگ

.
۲۰ شهریور ۰۳:۴۵

برگام ریخت خیلی قشنگ بود❤️

خیلییییی خوب بود نمیشه این یه فیکشن بود؟👀

کاش بازم ادامه داشت ددی دارم زجه میزنم😫

همون جکی قدیمی...
۲۰ شهریور ۰۱:۵۱

ایده قشنگی بود 

میتونست بهش بیشتر پرداخته بشه

و اینکه اخرش اومدی همه چیزرو توضیح دادی یکم زد توی ذوقم 

ولی بازم قشنگ بود. 

قشنگ و مبهم. 

کبری قانیوم
۱۹ شهریور ۲۳:۳۸

وا ینی چی که قرار نیست ادامه داشته باشه؟ شوخی میکنی؟

یه سوال برام پیش اومده، کوک چطوری تهیونگ کیکه رو میکنه؟😭مگه ربات نبود

همونی که همش فن فیکشن میخونه^^
۱۹ شهریور ۱۷:۱۵

عاممم ببین خیلی هیجان زده‌اماااا

ولی...

یکم میترسم سر خوندنش^^حیحی

لطفا لطفا یکی بگه که خوب تموم میشه آخرش یا نه؟

من قلبم ضعیفه راستشو بگید😔

جاک
۱۹ شهریور ۰۹:۲۵

صبحمو‌ با خوندن این وانشات شروع کردم... و باید بگم واقعا جای مرحبا گفتن داره. ایستاده برات دست میزنم نویسنده، چون ایده ت واقعا جذاب و زیبا بود، و حتی غیر کلیشه ای، دقیقا همون چیزی که میخواستم بخونم.

از شخصیت سازی ت خوشم اومد، حتی پایان داستان هم به شخصیت تهیونگ می اومد. جونگ کوک رو عالی طراحی کرده بودی و اینکه بر خلاف تمام داستان های دیگه، شخصیت جونگ کوک چنین تصمیمی گرفت خیلی هیجان زده م کرد.

ولی یه چیزی، از اول اون کسی که با تهیونگ چت می‌کرد جونگ کوک بود؟ یعنی این ایده از همون اول توی سرش بود؟!

دوم اینکه، زمان این وانشات رو حدودا چه زمانی در نظر گرفتی؟ یه مقدار به فیکای آخرالزمانی شباهت داشت از لحاظ تکنولوژی، ولی نمیدونم خودت چنین منظوری داشتی یا نه.

میدونی کاپل مورد علاقه من جیکوک و مینجون‌ هستن، ولی این وانشات دقیقا با همین کاپل توی ذهنم دارای یه رتبه بالا شد و هیچ وقت قرار نیست فراموشش‌ کنم.

فایتینگ، خسته نباشی و منتظر کارهای بعدیت‌ هستیم نویسنده!

Atena
۱۹ شهریور ۰۰:۴۴

سناریو داستان خیلی خوب بود اما اگه نویسنده میتونست داستان و طولانی تر کنه و یه جوری تهیونگ اصلی رو به کوک برسونه عالی می شد

Stardust✨(یک عدد ستیزن در انتظار فول شدن کار های ستی سابق)
۱۸ شهریور ۲۲:۰۷

چه خلاصه جذابیی،جون🤌🏻

(ددی درحال هشدار دادن ،من که خوشم اومد😂😔)

در اسرع وقت میرم میخونمش و میام راجبش نظرمو میگم،

نویسنده عزیز خسته نباشی🌻✨

Yeah, we never felt so young
When together sing the song
서로의 눈 맞추며
비가 내려도
Yeah, we never felt so right
When I got you by my side (My side)
함께 맞던 별 따라
Oh, we young forever
이렇게 노래해 (We ain't never felt so young)
Won't you hold my hand? (Yeah, we never felt so right)
Need you here tonight (We ain't never felt so young)
Oh, we young forever (Never felt so young)
Yeah, never felt, never felt so young

.::Take Two::.
.::BTS💜ARMY::.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان