↭FULL↭
نویسنده | BlueSea |
کاپل | تهکوک |
ژانر | انگست . فانتزی . عاشقانه . راز آلود |
محدودیت سنی | 13+ |
تعداد صفحات | 156 |
برشی از داستان:
-چرا میگی هر چیزی یه پایانی داره؟
+هر چقدر که به همدیگه قول بدیم تا تهش با همیم، آخرش همه ی اون قول ها یه سری کلماتن که از بین میرن. باید اینو قبول کنیم که ممکنه خیلی زود به تهش برسیم!
-بیا موقعی که همه چیز رو باهم تجربه کردیم به تهش برسیم! بیا باهم سیگار کشیدنو، مشروب خوردنو، دویدن زیر بارون عین دیوونه ها یا حتی غذا خوردن زیر بارونو تجربه کنیم و بعد برسیم به تهش، دلم میخواد اگه یه روزی از من و تو فقط یه سری خاطره که هیچکی از اونا خبر نداره، باقی موند نگیم «خیلی زود رسیدیم به تهش»
-اگه میخواستی داستان خودمونو بنویسی، اسمشو چی میذاشتی؟
با اینکه از شنیدن اون سوال گیج شده بود، کمی فکر کرد و جواب داد:
+گمشده در باران...
-چرا؟
+چون بارون تویی، نکنه یادت رفته؟
-وقتی تو نیستی که بباری، هوا افتابیه، و من از هوای افتابی خوشم نمیاد …