BTS fanfiction

💜👽📚 محفل دریده شدگان در راه بنگتن و فضایی های فن فیکشن خوان برتر 📚👽💜

فن فیکشن Ice Flower

🌸FULL🌸

🌸دارای ورژن یونمین🌸

نویسنده BABY:)
کاپل کوکوی
ژانر

امگاورس .  تاریخی . کمی عاشقانه . اسمات

محدودیت سنی 18+
تعداد صفحات 216
ناشناس نویسنده کلیک کنید "

  

برشی از داستان:

پسر زال،به ارومی گلبرگی که روی سطحِ آبِ وان،شناور بود رو توی دستش گرفت و بهش خیره شد.

 

÷چطور پیش میره؟

 

صدای یوبین،از پشتش به گوش رسید...تهیونگ لبخندِ محوی زد و گلبرگِ تو دستش رو فشرد و لب زد.

 

_ادمای جوون و عشقِ احمقانه‌اشون...خیلی جالبه!چون....شبیه عروسک‌های خیمه شب‌ بازی هستند که تنها با چندتا نخ،حرکت داده میشن!

محافظ،به نرمی،موهایِ کوتاهِ پسر زال رو توی دستش و اونو نوازش کرد...اتاقکِ حموم،بخاطرِ بخار اب،تار شده بود و گرم بود.

تو یه حرکت،موهای سفید رنگِ تهیونگ،چنگ زده شد و صورتِ یوبین،سمتِ چپِ صورتش چسبیده شده...تهیونگ از دردی که به سرش وارد میشد،اخمی کرد و لبه‌ی وانِ چوبی رو چنگ زد.

 

÷کارتو درست انجام بده!...نذار همه‌ی اون کارایی که برات انجام دادم،نابود شه!

_با-باشه!

 

امگای بزرگتر،دستِ چپِ تهیونگ رو گرفت و نگاهی به زخمِ کهنه‌ی روی مچش انداخت و با دستی که موهای کوتاهش رو گرفته بود،پایین کشید و اخمای امگای زال،بیشتر تو هم رفت.

 

÷به اون زمانی که پدرت ازت درخواستِ وارث میکنه،فکر کردی؟میخوای چه جوابی بهش بدی،امگای رهبر؟

 

تهیونگ با شنیدنِ این حرفِ پسر،از خشم دستاشو مشت کرد و خنجری که کنارِ وان روی یه چهارپایه‌ی کوچیکی بود رو چنگ زد و طرفِ صورتِ محافظش فرود اورد که حتی قبلِ برخوردش،مهار شد.

یوبین،چشمای ابی رنگش رو به دستِ امگا دوخت که چطور سعی داشت خنجر رو پایین بیاره،دوخت...به ارومی خندید و عقب رفت.

       

:KOOKV VER

🪷🍀❄️DOWNLOAD❄️🍀🪷

شرط کامنت: حداقل 12 کامنت به بالا

    

:YOONMIN VER

🪷🍀❄️DOWNLOAD❄️🍀🪷

شرط کامنت: حداقل 9 کامنت به بالا

      

805_vpfe.png


پ.ن: کامنت های عزیزانی که این فن فیکشن رو خوندن و خوششون اومده، باعث تداوم قرارگیری پست با کاپل های کوکوی و یونمین میشه👀

در صورت نرسیدن تعداد کامنت ها، نوشته جدیدی اگر با کاپل کوکوی یا یونمین بود، دیر قرار میگیره یا خدایی نکرده قرار نمیگیره:(

۸ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
Vkooker
۱۰ فروردين ۰۰:۱۵

پاور باتم باشههه؟؟؟

RM. kiute.ARMY

اونم چه پاور باتمی😎
شمیم sh
۲۸ اسفند ۰۴:۳۱

من فن پر و پاقرص امگارسم، با تعریف هایی که از فیک شده هم دل تو دلم نیست که بخونمششش

RM. kiute.ARMY

قطعاااا باید یه نگاه بهش بندازی👀
خیلییی خاصههههه💃
Fey
۲۷ اسفند ۲۱:۵۶

با اینکه به نظرم عجله ای رفت جلو و بعضی جاها گیج شدم و قلم نویسنده یکمقداری سطحی از خیلی چیز ها رد میشد و توی توصیف کمی ضعیفه اما داستان پردازی🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥

 

واقعا مطمئنم از این بیشتر پتانسیل داری و بترکون.

عجله نکن تو نوشتن و دنبال تایید خودت باش🙌

RM. kiute.ARMY

به به مرسی کامنت جان دل👀💜
ساکورا
۲۷ اسفند ۲۱:۳۸

پوستر رو که دیدم شهید شدم

محتواش رو خوندم خون به جیگر شدم🤡

کاش تهیونگ یه مدا میرفت پیش یوبین و برده اش میشد و بعدش مثلث عشقی و عشق تاکسیک و این داستانا🤡🤡🤡🤡

اما همینم از سرم زیادیه مرسی نویسنده جان!

RM. kiute.ARMY

وای منم از این سبک توکسیک بازی ها و دارک رمنس دوست😔
OT7
۲۷ اسفند ۲۱:۱۶

هرچی "بابا" تو فیک بود عنتر از آب دراومد

اسمش باید "فاک یو فادر" میبود😂

RM. kiute.ARMY

*پلی کردن آهنگ سامر تایم صگ نس با صدای ممد گلزار*
TonY MontanA
۲۷ اسفند ۲۱:۰۱

با اینه اصلا از شخصیت یونگی خوشم نیومد اما جیمین عالی بود🔥

RM. kiute.ARMY

اوه لالا👀
Yubin
۲۷ اسفند ۱۹:۳۶

نه:))))))))))))))

یوبین...........

خیلی خب بود نباید اینطور میشد😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭

اصلا فضاش خیلی جدید بود وایبش>>>>>>>>>>>

ممنون ولی یوبین نبایدددد😭😭😭

RM. kiute.ARMY

من مثل سگ روش کراش بودم...
حس کردم بیوه شدم وقتی مرد😭😭😭😭😭😭😭
𝓑𝓪𝓫𝔃 𝒞𝒶𝓉
۰۷ اسفند ۱۷:۴۵

من اومدم دوستاننن

تشکر از نظراته زیباتون که واقعا اکلیلیم میکنن🌝💗

اومدم که سوالاتی که ذهنتون رو درگیر کرده رو پاسخ بدم:>>>

اهم اهم

به جوهاتسوی عزیز:

اولا که بله...یوبین عاشقه تهیونگ بود چون امگای رهبر بود و میتونست به امگاها هم علاقه داشته باشه(البته ناگفته نماند با فیکی که امگا×امگا بود خیلی تحته تاثیر قرار گرفتم)

یاا درمورده یوبینم اینطوری نگیددد..این بچه رو خیلی دوست دارم

و اره..‌بخاطره خانواده‌اش بود این همه درگیری

یوهان زنده موند و بچه بدنیا میاد

یوهان-شی ما بخاطره محافظ بودنش و اون حسه کنجکاوی‌ای که داشت...اون روز به قصر برگشت.

جونگکوک بعد اون روز،از قصد تهیونگ متوجه میشه ولی بازم عاشقشه...عشق چه کسایی رو به خاک نشونده!

تاجایی که یادمه چون خودم نوشتمش...اول جونگکوک ۱۷ سال داشت و اون موقع،تهیونگ همچین افکاری رو نداشت که واردِ قصر بشه

همه‌ی اینا از اونجایی شروع شد که یوبین،امپراطور رو کُشت چون صادر کننده‌ی مرگه پدرش،امپراطور بود و بعد،برای اینکه سر در بیاره که چه کسی پدرش رو کشته،تهیونگ رو واردِ بازی کرد.

گله یخی رو دست کم نگیرید دوستان...دست پرورده‌ی یوبینه

 

جونگکوک هم امگای رهبر بودن تهیونگ میپذیره..چون دیگه اون تنشی که تو قصر بود،وجود نداشت تا بخواد امگای رهبر بودنش رو مخفی کنه.

اون قانونه فیک،چون تو دنیای نوشته‌های من،دختر زیاد وجود نداره،فقط برای امگای رهبر مذکر بود وگرنه که امگای رهبر مونث میتونه حامله شه.

 

اون زخم رو یوبین برای تهیونگ ایجاد کرده بود.

از اول هم من برای گیج کردنتون،دو نقش شبیه هم اوردم.

اینکه هردو امگای رهبر،چشم‌هایی به رنگه ابی و زخم‌هایی شبیه هم،داشتند اتفاقی نبوده.

 

زمانی که منم میخوام فیکی رو بخونم...اول از همه کاور باید جذبم کنه.(نمیخوام بگم ولی ژانر اولین الویته تو فیک خوندن😔💅🏻)

اره خلاصه...کاور خیلی مهمه.

و اینکه اره...اگه جونگکوک یکم به تهیونگ میدون میداد چرا که نه...تاپ میشد و این مقام رو دیگه نمیشد ازش گرفت😂😔💅🏻

 

تشکر از همه‌اتون🫂💕

سوالی داشتین ازم بپرسین🌝💓

RM. kiute.ARMY

جوهاتسو
ریدر ها
جوهاتسو
۰۲ اسفند ۱۹:۴۱

عا اینم بگم درسته کاپل کوکوی بود ولی ویکوک بیشتر بهش میخور

البته با صرف نظر از باتم و تاپ در رابطه که فکر کنم جونگکوک کمی فقط کمی به گل یخی میدون میداد، تهیونگم تاپ بودن رو انتخاب میکرد😔🤣

RM. kiute.ARMY

نسبت به حرفی که زدی، معتقد ترینم😂😂😂😂😂😂😂
جوهاتسو
۰۲ اسفند ۱۹:۳۸

سلام سلام

خب این فیکشن حتی از روی کاور هم یه احساس درد عجیبی رو بهم القا میکرد.

درسته در نهایت همه چیز به خوبی و خوشی تموم شد ولی بازم تهش قلبم فشرده شد.

از اول تا آخر که جونگ‌کوک یه پخمه به تمام معنا بود اما کیوت بود اون سادگیش با اینکه آلفاس ولی آخراش دیگه خشن شد گوگولی و باحال بود

برعکس همه که اول خشنن بعد کیوت میشن، این آقا کیوت بود خشن شد🤭

بعضی جاها با این فیک احساس همدردی عجیبی کردم.

حس دژاوو بهم دست میداد. اونجاهاش بود که قلبم با یادآوری بعضی چیزا، واقعا فشرده میشد و همین شاید دلیلی بود که ازش خوشم اومد. نمی‌دونم شاید الان فقط دوست داشتم کسی رو ببینم که مثل من باشه حتی اگر واقعی نیست🫠

اولین جا سر نقاشیای جونگ‌کوک بود و خدایا رسما اشک تو چشام جمع شد. نازک نارنجی نیستم فقط نقاشیام چیزیه که من براشون ذهنم رو صرف میکنم وقتم تلاشم و خیلی چیزای دیگه رو براش قربانی میکنم و رفتار آدمایی مثل امپراطور مرحوم باعث مرگم میشن :))))

بعد که جونگ‌کوک گریه کرد، حس کردم منم می‌خوام یه دور دیگه بخاطر اون روز گریه کنم~

بعد از جایی که تو قصر یوهان یه فرد با چشمای آبی دید با خودم میگفتم مگه این یوهان خنگه؟ نگه چندتا چشم آبی به جز خود گل برفی داریم؟! بعد دیدم نه یوبین پدر صلواتیم هست😔🤣

سوجونگ چقدر مظلومه :)

من از اول طرفدار و حامی این بچه بودم کیوت بیچاره 🫤

 

(محتوای شیشه رو توی غذا خالی کرد)

عالی شد میشه اسمش رو گذاشت چگونه یک مار در آستین خود پرورش دهیم؟

 

وای اونجایی که گفتن سوجونگ بارداره من استرسم ازش بیشتر بود🫠

 

(با بُهت به موهای بلندش که تو دستِ پسر بزرگتر بود،چشم دوخت و دستی به موهای کوتاهش کشید.)

اینم دومین جایی بود که میخواستم گریه کنم!

همیشه از موهای فرفریم متنفر بودم که مجبورم میکردن کوتاهشون کنم.

البته الان چند وقتیه که دارم سلیطه گری میکنم و خب میتونم بگم داره بلند میشه و من خیلی خوشحالم🙃

کوتاه کردن موهایی که دوسشون دارید، بدترین حس دنیاست!

 

(پدرش،برای اولین بار تو زندگیش،ازش تعریف کرده بود! 

چیزی که تهیونگ سالها خواستارِ شنیدنش بود!)

ولی چقدر تهیونگ فلک زده بود :)

اون از موهای سفیدش که معضلی همیشگی عه حتی امروزه!

ما تو فامیل مون یه پسر زال داریم لامصب خیلی خوشگله گاهی اوقات جدی ناراحت میشم ولی اون ناراحت تر از منمه چون همه جا بخاطر پوست زیادی سفیدش و موهای بی رنگش و صد البته پسر بودنش تحقیر میشه و حرفای جالبی نمی‌شنوه :) 

کاش این دید چشمی کوفتی رو بزاریم کنار...

 

(×نح-نحسی!...تو،یه نفرینی!)

🦖🦖🦖🦖🦖

بیا برو تو کوچه مردتیکه‌ی کله قهوه‌ای!

 

(×اینبار...کسی که شکست خورد،من بودم،گلِ یخی!)

وایسا ببینم چه کوفتی شد؟؟؟

یوبین عاشق تهیونگ بود؟ عجب مرضی بود تمام ضرب و زورش برای این بود که خونوادش رو جلو چشاش کشتن؟

*البته دلیلش درسته ولی بازم این همه آدم بخاطر دو نفر؟*

 

"موها،خاطراتِ زیادی رو همراه دارن"

این جمله چقدر حرف و حدیث توشه وای خدا خیلی به دل میشینه :›

 

راستی بانو یه چندتا سوال برام پیش اومد یوهان زنده میمونه؟ اصلا یوهان تو اون ساختمون چیکار میکرد؟ بچه سوجونگ و یوهان با وجود مریضی یوهان به دنیا میاد؟ 

جونگکوک از قصد تهیونک برای ورود به قصر مطلع میشه و بازم حاضره عاشقش بمونه؟ خدایا مرد! تهیونگ حتی همون شیش سال پیش وقتی جونگکوک ۲۷ سالش بود این افکار رو داشت و میخواست نقشه رو عملی کنه؟

اونجایی که تهیونگ یه گیاهی به سوجونگ داد که ببره سوجونگم پرسید از کجا میدونه، جدی تهیونگ از کجا خبر داشت؟ وقتی که برای تبریک فرزند امپراطوری اومده بود؟

راستی خود جونگکوکم اینکه تهیونگ امگای رهبره رو میپذیره؟ چون فک کنم فقط آلفاش این رو میدونست

یه سوال دیگه میگم اولش گفتی که امگاهای رهبر قابلیت باروری ندارن، این یعنی چه زن و چه مرد امگاهای رهبر نی‌نی دار نمیشن؟

 

در نهایت قلم روونی واقعا داری. قسمت های فایتش رو دوست داشتم ولی من آخرش این قضیه زخم دست تهیونگ رو درست نفهمیدم یعنی یه شب تهیونگ آقا سیاه پوش میشد، یه شب یوبین؟

حسابی خسته نباشی و فایتینگ🍓🌟

داشت یادم می‌رفت کاور بسی زیبا دلمو برد یکی از دلایلی که فیکت رو برای خودم انتخاب کردم کاور قشنگت بود دیزاینش رو دوست داشتم.

دیزاین خود صفحاتتم خیلی شیک و مجلسی بود  قشنگ حس قصر و سلطنت رو بهم میداد

کاش این اساتید به منم یاد بدن چطوری با ورود اینطور شاهکار خلق کنم🫠🥺🩵

RM. kiute.ARMY

حلال خور ترین ریدر دنیا که تا به حال تو زندگیم دیدم:
مشتی، گوشت بشه به تک تک سلول های بدنت😭😭😭😭😭😭😭😭

دورت بگردم که با قسمت های غمگینش همزاد پینداری کردی:)))
بیا بغلم:)))

کراش العالمین: یوبین💙

نویسنده
Dori
۲۸ بهمن ۰۰:۱۲

خیلی خوب بود

واقعا آدم میتونست درکش کنه و ازش لذت ببره...

ولی ددی جدیدا احساس میکنم فیک استریت خونم افتاده. نمیدونم شما هم اینجوری شدین یا نه...

یه فیک استریت مث old love دلم میخواد.

وای فکرشو بکن...

سایتو باز کنی و همچین فیکی ببینی بعد کلی از بچه ها زیرش درباره ی فیک حرف زدن و ادامشو پیش بینی میکنن...

همیشه هم چند نفری هستن که در حال قربون صدقه رفتن برا نویسنده هستن که همچین فیک خوبی نوشته😂

هعییی دلم خواستتتت...

RM. kiute.ARMY

اخ گفتی...
چه وایب حقی داشت لامصب...
جرررر😂😂😂😂

منم...
🐯🐰kookv
۲۳ بهمن ۲۳:۳۸

کِـــــــــل کـــــــــــل🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊 حالا دست👋🏻حالا پا.👣👣👣👣👣👣👣        بزن او دست قشنگه رو 👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻

میگما ددی نکنه خبریه؟ 

واقعا؟ 

چرا یهو اینقد چیز میز خفن اومد🥲

وقت نیست، برق نیست، پول نیست، اینترنت نیست اماااااااااا فیک هست😂😂😂😂

حالا بزن به افتخار نویسنده اون دست قشنگرو  

RM. kiute.ARMY

قر رییییییز حالا درشتتتتتتت💃💃💃💃💃💃

نه بابا🤭
دیگه ما برای مردم کار میکنیم، مسئولین عددی نیستن😔

کیلی کیلی کیلی کیلی!!
Dazai
۲۳ بهمن ۲۲:۰۲

جدی یوبین خیلی بدبخت بودددد

دلم واسش کبابه کباببببببب

کلی بدبختی کشید تهشم هیچ

میرم براش گوسفند سر ببرم روحش شاد شه 

RM. kiute.ARMY

منم شتر میبرم براااااش😭😭😭😭😭
کراش خوشگل و نازمممم😭😭😭
کیم ماریا (دختر خوانده تهکوک)
۲۳ بهمن ۱۷:۵۴

وای واقعا اگه ازم بخوان فیکشن تاریخی بخونم یا بمیرم قطعا دومیو انتخاب میکنم چون اقلب نمیتونن درست بنویسنش و موقع خوندنش بهم خوش نمیگذره 

ولی گل برفی فوق العاده بود جدید بود و پر رمز و راز و غمگین خیلی خیلی غمگین 

این فیک زیبا بود مثل تهیونگ خاص بود مثل جونگکوک و معما گونه بود مثل یوبین 

هیونگ طبق معمول همیشه یه ماچ رو لپ های نویسنده یادت نره 

هیونگ یونو ای لاو یو؟ 

مواظب خودت باش هیونگ

RM. kiute.ARMY

ای جان دلم :")))
پش حسابی گوارای وجودت نفسسس😭😭😭😭😭
چشم چشم🤭

من بیشتر لاو یوووو:"))))
همجنن وجودممم!
همون جکی قدیمی...
۲۲ بهمن ۰۱:۴۶

دلم برا یونگی تنگ شده پس ورژن یونمینشو میخونم.

RM. kiute.ARMY

یونگی بخدا رمز اینستاشو یادش رفته...یکی کمک کنهههه😭😭😭😭
عمه ی ساداتتتتتت بی قرارهههههههههه
۲۱ بهمن ۱۷:۰۵

کوکوی رو خودم کش میرم یونمینم می‌فرستم برای یه بنده خدایی سکته کنه.

ایول نقشه امشبم جور شد‌.

RM. kiute.ARMY

ببرنت خط مقدم محور مقاومت، قطعا پیروز این میدان میشی😔
𝓑𝓪𝓫𝔃 𝒞𝒶𝓉
۲۱ بهمن ۱۶:۱۳

اشتباهه ولی اشکال نداره🦦

RM. kiute.ARMY

خاک تو سرم😭😭😭😭😭😭
𝓑𝓪𝓫𝔃 𝒞𝒶𝓉
۲۱ بهمن ۰۰:۲۹

دیگه اون ادم سابق نمیشم که تو فایل یونمین اخر کار بازگردانی رو نوشتم بازرگانی.

منی که هی میگفتم خدایا بازرگانی که یه چی دیگه‌س...این چی میگه وسط

تو نگو بازگردانی بود🗿

خب اشکال نداره...مهم نیته🤌🏻

حالا عیب نداره تو عملیش اشتباه کردم..

RM. kiute.ARMY

فدا سرت نفسسسT^T
این فایلی گذاشتم درسته یا اشتباهیه رو گذاشتم؟؟
Dazai
۱۵ بهمن ۲۳:۰۹

اوکی ولی پایانش خیلی غیر قابل پیش بینی بود

روند داشتان خیلی طبیعی و بدون شک و ابهامی جلو میرفت و این واقعا خیلی قشنگ بود

نویسنده قشنگ پخت و پز کرده بود و باعث شده بود مغز پخت بشه وای

ولی خیلیامون حال تهیونگ رو توی اون وضعیت درک میکنیم)

هرکاری میکنی به چشم والدین بیای ولی تهش بازم پوچیه و مایه ننگی

ولی دور از اینا واقعا خیلی داستان خوبی و قشنگ تو روح آدم نفوذ میکرد و همه چیزو میشد راحت درک و تصویر سازی کرد 

دم نویسنده گرم

RM. kiute.ARMY

من از همه بیشتر دلوم برا یوبین سوخید:"))))
اصلا خیلی ناراحت شودووومممم😭😭😭😭😭

جدا دمش خیلی گرم!!
Dazai
۱۴ بهمن ۲۱:۳۲

ذوققققق

دد من واقعا خوشحالم

خیلی خیلی خیلی خیلی خیلی خوشحالممممم

بالاخره امگاورس یافتم وایییی

ذوقققققق

دم نویسنده عزیز گرم که منو از این مصیبت بی امگاورسی نجات داد

تو سوتینم جا دارهههه

RM. kiute.ARMY

گوارای وجودتتت😎💋
یه بیکار
۱۳ بهمن ۱۶:۰۴

عرررررررر بلاخره یکی اومد امگاورس نوشتتتتتتتتت اونم کوکوییییییییییی

RM. kiute.ARMY

اوه عارهههه😎
ساموئل
۱۲ بهمن ۰۱:۱۰

خیلی قشنگ بود پیشنهاد میکنم بخونیدش

RM. kiute.ARMY

ای جااان😎🔥
Sunset shimmer
۰۹ بهمن ۰۰:۵۱

قشنگ بود خیلی دوسش داشتم

RM. kiute.ARMY

نوششش جونت عشقمT^T
فاطمه
۰۷ بهمن ۲۳:۵۳

دلم برا یوبین سوختتتتتتتتتتتت 

عرررررررررررررررر مادر 

کاور به فضای فیک می اومد و زیبا بید مننونمممممممممم

 

 

RM. kiute.ARMY

یوبین عشق من بود...
خونه خرابم کرد نویسندهههههه😭😭😭😭😭😭
...؟
۰۷ بهمن ۲۳:۳۸

موقع دانلود یک فیک دیگه بالا میاره.چراا؟؟

RM. kiute.ARMY

دورت بگردم دوباره امتحان کنT^T
فاطمه
۰۷ بهمن ۱۵:۱۱

به نام خدا شروع میکنیم🤨❤️🌹

RM. kiute.ARMY

یا لوسیفر گفتیم و گناه آغاز شد😔🔥
Vkooker
۰۷ بهمن ۱۴:۲۸

ددی الان واقن حسابی خر ذوقم یهوهفتس که نیومدم سایت و الان که اومدم میبسنم واییی فیکای جدید

RM. kiute.ARMY

گوارای وجودت باشهههه😎💜
Pastil khersi
۰۶ بهمن ۲۱:۱۰

وای بلاخره فیک جدیددد😭🤌 

هر روز میومدم سایت سر میزدم بلکه فیک جدید بیاد بلاخره اومدد 🥲

RM. kiute.ARMY

بله بله ما همواره در حال تولید جنس هستیم😎
𝓑𝓪𝓫𝔃 𝒞𝒶𝓉
۰۶ بهمن ۲۱:۰۰

دیزاین فیک خیلی خوشگل بود ددیییی

بوس بهت💋💗

 

RM. kiute.ARMY

قربونت بشم جیگرممم خوشگل توییT^T💋💋💋
𝓑𝓪𝓫𝔃 𝒞𝒶𝓉
۰۶ بهمن ۱۹:۵۹

مشخصه ذوق مرگ شدم؟😔💅🏻

الان لبخندمو چطور از لبم کنار بزنم و پیشه خانواده بشینم؟🌝💗

اوکی اوکی...میدونم دیزاین فایل رو خوشگل درست کردی🤌🏻💓

فقط چرا اینقدر تو اصلاحه اشتباهاتم کم دقتی کردممممم؟

هنوز ندیدم فایل رو ولی میدونم چندتا جا تو متن مشکل نوشتاری داره و من توی اصلاحش کم دقتی کردم ولی مشکل نیست

مهم نیته🤌🏻🤌🏻

اره من میرم از ذوق مرگی بمیرم...البته نمیتونم بمیرم چون نوشته‌هام بهم نیاز دارن😔😂💅🏻💗

RM. kiute.ARMY

ای جون دلمممم🤭🤭🤭
فدات کههه😈🔥
تمام تلاشمو براش کردم:")))
بابا فدا سرتT^T

و من😔💋💍
Yeah, we never felt so young
When together sing the song
서로의 눈 맞추며
비가 내려도
Yeah, we never felt so right
When I got you by my side (My side)
함께 맞던 별 따라
Oh, we young forever
이렇게 노래해 (We ain't never felt so young)
Won't you hold my hand? (Yeah, we never felt so right)
Need you here tonight (We ain't never felt so young)
Oh, we young forever (Never felt so young)
Yeah, never felt, never felt so young

.::Take Two::.
.::BTS💜ARMY::.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان