BTS fanfiction

💜👽📚 محفل دریده شدگان در راه بنگتن و فضایی های فن فیکشن خوان برتر 📚👽💜

مینی فن فیکشن Chamomile

⚜FULL⚜

نویسنده Serene
کاپل کوکوی
ژانر کلاسیک . درام . اسمات
محدودیت سنی 18+
تعداد صفحات 115
چنل تلگرامی نویسنده کلیک کنید "
واتپد نویسنده ThissSerene

 
خلاصه:
سال ها میگذشت اما او بازهم خواب آن روز را میدید..
آن خواب عذاب روحش شده بود؛عذابی که هیچ معجزه ای جز معجزه بوسه بابونه،آنرا درمان نمیکرد.
چه کسی میدانست پشت آن نانوایی چه داستان هایی پنهان است؟
چه کسی میدانست اگر او چشمانی برای دیدن آن برف نداشت؛شهر بی مهر بازهم اورا به عذابی بدون درمان محکوم میکرد؟
کسان نمیدانستند چه میشد،اما شاید داستان عاشقان غرق در سفیدی پیش رو،راز هارا آشکار کند.

     

🦋🌼🤍DOWNLOAD🤍🌼🦋

  شرط کامنت: حداقل 9 کامنت با بالا

۵ ۰
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
𝓑𝓪𝓫𝔃 𝒞𝒶𝓉
۱۴ فروردين ۰۱:۵۶

قلبم...قلبم اتیش گرفت وقتی که تهیونگ مرد.

نوشته‌های کتابی زیاد به تورم نمیخوره ولی قشنگ بود

ولی کاش داستانه دیگه‌ای داشت و سداند نبود چون داستانش،قشنگ بود.

(دد بعد خوندنش خودمم داشتم کتابی،فیک مینوشتم😂😔)

ولی بزار اینم بگم.

اولین کارته درسته؟...با اینکه اولین کارته خیلی خوب نوشتی چون وقتی داشتم میخوندمش،چطور بگم؟؟

انگار که تو نوشتن،از قبل تمرین کردی که زیاد،سطحی نباشه و قلمت،متوسط رو به بالا بود.

منتظره کارای دیگه ازت هستم ولی لطفا دیگه قلبمونو خون نکن🤌🏻💀

من بغضم گرفته بود سر خوندنش..فک کنم اونجا دست بهم میزدن،اشک میریختم

 

RM. kiute.ARMY

عزیزم:">
ولی خداوکیلی همین روندش زیبا ترش کرد از نظر من...
(منم اینجوریم🤣)

آخ راست میگی...زن نزنی چشم هامون رو از شدت اشک بپکونی هااا😭😭😭
منم منمممم😭😭😭😭😭
فضایی
۰۳ فروردين ۲۰:۱۹
داستان از اولش با غم نوشته شده بود و از همون چند صفحه ی اول تمام آرزوم این بود که اتفاقی که فکر میکردم ،نیفته و خب...
فضای حاکم بر داستان حالم رو خوب میکرد با این که غم روی تک تک کلماتش سایه انداخته بود ولی حتی فکر کردن به جونگ کوک نونوا و مغازه پر از نونش و پسر موبرفی نارگیلی هم برام سفر به یه دنیای دیگه رو همراه داشت..
آخر داستان سعی کردم از لوسی متنفر شم ولی فکر که کردم دیدم در نهایت شاید همه وقتی کسی رو ببین که حتی به اشتباه هم فکر میکنن به عزیزشون آسیب رسیده همین کارو کنن..
راستش خیلی زیاد راوی ها توی داستان تغییر میکرد و این باعث میشد نتونی عادت کنی به احساس شخصیت ها ولی میتونم بگم قلم محشری داری و امیدوارم که بازم بنویسی ..
بابونه و شکلاتش یه جایی ته قلبم باقی میمونن...
فایتینگ !

RM. kiute.ARMY

اخ اخ تک تک جملاتت رو با ذکر "حق نگو لعنتی.." خوندم=))))
شمیم sh
۲۸ اسفند ۰۴:۲۵

سلاااام. من حقیقتا یه مخاطب قدیمی ام که هیچ وقت کامنت نمیذاشتم. واسه یه مدت طولانی فبک خوندن ترک کردم بخاطر سر شلوغی های دانشگاه و دنیای سرسام آور و مزخرف بزرگسالا... ولی الان که اومدم به دلخوشی مورد علاقم بپردازم می بینم شرط کامنت گذاشتی واسه تک تک فیک ها🫠 البته کار درستیه چون آدمای تنبل و مزخرفی مثل من رو وادار می‌کنه که کامنت بذارن، ولی خب گلبم شکست 🥲

RM. kiute.ARMY

سلام عزیزدلمممT^T
عزیزدل من:"(
نه بابا این چ حرفیه وجودم نفرماT^T حتی کامنت های ساده که مثلا این فیک چه خوب بود هم کفایت میکنه و سختی ای تو شرط نیستT^T بیشتر برای نویسنده ها اینکار شده:")
ممنونم ازت که بازم با سر مشغولی هات پیام دادی فدات شمT^T💜💜💜💜💜💜💜
Sahel
۲۸ اسفند ۰۳:۳۰

کاش میزدین سد انده:) الان من افسردگی دارم اینو خوندم رفتم تو حسو حال خودکشی(شوخی)

RM. kiute.ARMY

بیا بغلم😭😭😭😭
من چون خودم قربانی بودم صداشو درنیوردم😔
kookv core
۲۷ اسفند ۲۱:۲۰

زال… یعنی سفید مثل برف، پاکی، معصومیت…ولی بازم دنیا بهش رحم نکرد....

من نجاست زدم به وجود این زندگانی........................

یه کلاسیک کوکوی باشه تهش عرت رو در نیاره؟ NO WAY!

RM. kiute.ARMY

واقعا واقعا NOOOOOO WAAAAYYYYY😭😭😭😭😭
BI BI
۲۷ اسفند ۲۱:۰۵

هعب....

سرن جان خیلی غمگین نوشتی...

یه نونوایی ساده، اما پُر از راز های مخفی...

یه بار که تاریخ نونوایی‌ های پاریس رو بنویسن، این قصه باید صفحه اولش باشه...

RM. kiute.ARMY

زیبا سرودی سیسی، حق=))))
sweet dreams
۲۷ اسفند ۱۹:۳۹

نون، عشق، مرگ…

 چرا عاشقانه‌ های قشنگ همیشه اkقدر دردناک تموم میشن و ما میمونیم یه چشم خون و یه چشم اشک😭😭😭😭😭

RM. kiute.ARMY

عزیزممم:"(((
آسمان
۰۹ اسفند ۱۹:۳۶

خیلی خوب بود رمانت🥲

عاشقش شدم !!

RM. kiute.ARMY

از عشق گذشت...
من نفسم به نفسش بند شد😭😭😭
Serene
۰۸ اسفند ۱۵:۲۴

اینو یادم رفت بگم..
تابستون پیش رو قراره یه نظرسنجی توی چنل تلگرامی بزارم درباره افتر استوری بابونه..خوشحال میشم اگه درباره اونم نظراتتونو بشنوم:)

RM. kiute.ARMY

اوه لالا😈

ریدرها
Serene
۰۸ اسفند ۱۵:۲۲

اهم..عرض سلام به ریدرهای قشنگم..
ممنونم از چشماتون..از انگشتاتون و در نهایت از قلبتون که این فیکشنو انتخاب کردید برای خوندن.
خیلی ممنون میشم اگه نظراتتونو درباره این فیکشن بهم برسونین..
هر چیزی که از ذهنتون میگذره..خوب یا بد بودنش..حسی که وقتی خوندینش بهتون دست داد و چیزای دیگه.
خیلی داستان ها پشتش داره و اینجوری میتونم بگم که جدا وقتی بعضی جاهاشو مینوشتم گریه کردم.
در نهایت بازم ممنون ازتون.
 

RM. kiute.ARMY

ای قربونت که خانمیییی فدات شممم😭😭😭😭😭

ریدرها
Snowman
۰۴ اسفند ۱۴:۱۷

عاخی کلاسیک...🫠

ولی چرا نویسنده ها ویکوک رو انداختن تو گونی؟😢

یه ویکوک کلاسیک هم بدین لطفا😭😂

 

پ.ن : نصف شبه و سایت خلوت و منم با کامنت ها تنها...😔

RM. kiute.ARMY

باید کارزار راه بندازیم امضا کنیم😔

پ.ن: جووووووون، به خلوت منم بیا😔😔😔😔
Mhee
۰۲ اسفند ۱۷:۰۵

اگه یه درصد من توقع این پایانو داشتم

وای تهش چرا اینجوری شد؟تجاوز دیگه چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

قلبم شکست....

حس و حالی که داشت رو تو فیک دیگه ای حس نکرده بودم

عاشقانه ی غمگینی بود ولی باعث لبخدت میشد

RM. kiute.ARMY

امان امان چوخلارین حکایتدی حیدر بابا😭😭😭😭😭
vkook_hedi :)
۲۴ بهمن ۲۱:۵۸

عالیییییییی بوووووووووودددد😭😭😭🤌🏻

RM. kiute.ARMY

حق:))))))))))
🐯🐰kookv
۲۳ بهمن ۲۳:۳۲

هورااااااااااااااااااااااا🎊🎊🎊🎊🎊

بعد کلی اومدم سایت دیدم فیک های جدید اومده بَه بَه 😜😜😜😜😜😜

اوففف ژانر کلاسیک 🥺

مورد علاقمه 😍

مرسی نویسنده شی 😘

RM. kiute.ARMY

نوش جوووونت😎💋
Vkooker
۲۳ بهمن ۲۲:۲۲

چر نگفتین سد اندههههههههههه

من عر زدم ددییییییییی

چراااااااااا😭😭😭😭😭😭🥲🥲🥲

RM. kiute.ARMY

ایم سو ساری بات ایز فیک لااااااو😔
Vkooker
۲۲ بهمن ۱۲:۱۸

با نام و یاد ددی منم سومین کامنتو بزارم؟

RM. kiute.ARMY

بفرما جانان🤭
Hany
۲۲ بهمن ۰۶:۱۸

عررررر چرا اینجوری شددددد اون دختره باید اول مطمئن میشددددد اه 

در کل خیلییی خوب بود فقط ی سوال چرا به جای اسمشون فامیلشون بیشتر بود به جای کیم خب مینوشتی تهیونگ دیگه 

 

مرسی از نویسنده که دلمان را شاد و یهویی غممان را ناک کرد😂💔🙃

 

ماچ به کلت بایییی ددییی 

RM. kiute.ARMY

سبک نوشتاری نویسنده به این صورت بود👀

اما خوش گذشت😔

موووووچ🤭💋
ایکس
۲۱ بهمن ۲۰:۳۸

بالاخره یه فیک کوکوی جدید یافتمممم

احساس میکنم گنج گالیور رو پیدا کردم

حتی معدلم رو هم ۲۰ بشم اینقد خوشحال نمیشم

RM. kiute.ARMY

فن فیکشن با ما چه کرد؟؟ با ما جوانان چه کرد؟😔
من به شخصه، شرافت، صداقت، انسانیت، آمال، آرزوهام، وجود، روح و عفتم رو به فیکشن میفروشم😔
عمه ی ساداتتتتتت بی قرارهههههههههه
۲۱ بهمن ۱۷:۰۳

خب شروع می‌کنیم انبار کردن فیک را.

RM. kiute.ARMY

خوراک انبار کردنه...
vkook_hedi :)
۲۰ بهمن ۲۲:۵۴

اولین لایک هم برا خودمه جایزه بدین بهم🥲😂

RM. kiute.ARMY

آدرس بده حضوری بیام😈
vkook_hedi :)
۲۰ بهمن ۲۲:۵۳

واعووووو

کلاسیک

کوکوی

پوستر

خلاصه

قلم

ماشالااااا✨✨✨✨💜

میرم بخونمممممم

ددی فقط توی خلاصه ، کسان نوشتی جای کسانی

RM. kiute.ARMY

عشقه عشقققق=))))

از خلاصه کپی کردم فکر کنم کسان میشد جمع کسانی🤔
Yeah, we never felt so young
When together sing the song
서로의 눈 맞추며
비가 내려도
Yeah, we never felt so right
When I got you by my side (My side)
함께 맞던 별 따라
Oh, we young forever
이렇게 노래해 (We ain't never felt so young)
Won't you hold my hand? (Yeah, we never felt so right)
Need you here tonight (We ain't never felt so young)
Oh, we young forever (Never felt so young)
Yeah, never felt, never felt so young

.::Take Two::.
.::BTS💜ARMY::.
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان