جمعه ۲۰ ارديبهشت ۰۴
نویسنده | Liam |
کاپل | تهکوک |
ژانر | عاشقانه . فلاف |
محدودیت سنی | 15+ |
تعداد صفحات | 92 |
برشی از داستان:
چشم هام رو بسته بودم و امید رو تو ژرفای مغزم دفن کرده بودن؛ نشسته بودم تا روزی عزرائیل بیاد و جونم رو بگیره.
اما، بعد از دیدن اون پسر انگار که دیگه نمی خواستم بمیرم؛ انگار می خواستم با عزرائیل بجنگم و نزارم مرگ برنده این میدون بشه، انگار که من هم امیدی برای زندگی داشتم...
امیدی که لیلی ازم گرفته بود رو، پسرک خرگوشی بهم برگردوند؛ و من چقدر معتاد این حس جدید بودم!
شرط کامنت: حداقل 12 کامنت به بالا
پ.ن: کامنت های عزیزانی که این مولتی رو خوندن و خوششون اومده، باعث تداوم قرارگیری پست با کاپل تهکوک میشه👀
در صورت نرسیدن تعداد کامنت ها، نوشته جدیدی اگر بود، دیر قرار میگیره یا خدایی نکرده قرار نمیگیره:(