وای خدا 🤣
من اومدم از اثرات فیکشن رو خودم بگم
اگر مایل ب خواندن این کامنت نیستید نخوانید ✋😐🤣
( وی نیشش باز است کلا)
دو روز پیش ، شب خواب دیدم ( چه زیبا )
میخوان داداشمو بکشن 🐟در حالی ک داشتم وی را از ترور نجات میدادم یهو فضا دور و دور تر شد ، و من از یکی از شخصیت ها به راوی تغییر ماهیت دادم 🐟
بعد تو خواب دیدم ویکوک و نامجین و یونمین و هوسوک دارن وسط حیاطمون ک البته تو خواب یکم متفاوت تر بود میرقصیدن ( من و فامیل ک تا دو دیقه پیشش داشتیم برادرم را از ترور گشتن نجات میدادیم کلا محو شده بودیم)
بعد ویکوک نزدیک هم شدن ، یه ماچ صدا دار کردن از صداشون پا شدم
نشستم
یکم سرفه کردم
دارو خوردم و با خویشتن گفتم
ربنا لا تزق فِکرَنا بعد از هدیتنا
و بعد دوباره گرفتم کپیدم:/
کمی بعد دوباره صحنه ی خوابم شروع شد . ته دست کوکی و هوسوکو گرفت رفتن تو خونه
جای ک باید اتاق من میبود ، اما با کاغذ دیواری متفاوت و کلا اثاثیه متفاوت:/
بعد من شاهد یک تریسام بودم🐟
تو خوابم دست از سرم برنمیداره این مغز خاک بر سر
بعد از خواب پاشدم و با حلالیت طلبیدن از راه دور از بنگتن ، یه لیوان دیگه آب خوردم و گرفتم کپیدم
و در آخر وقتی مادرم مرا صدا زد ، اخرای سون سام بود 🐇🐇🐇🐇🐇🐇🐇🐇🐇
تاپ ها
هوسوک ، کوکی ، نامجون
🐢
و شاید باورتون نشه
ولی چیزی ک دیدم رو حتی تا قبلش تصور ه نمیکردم
مغز خلاق ب این می گویند 🐢
خلاصه ک دیشبم داشتم این یکی رو تموم میکردم ، تا صبح تمام صحنه هاشو فوللللل اچ دیییییی ( فول اچ دی ها فولللللل اچ دی .... یعنی سلول های قطرات عرقشون مشخص بود لامصب) نگریستم
خداوندا ، الان نمیدونم محبتته ک اینجوری ب چخ رفته تخیلم ، یا عذاب کارای بدمه 🐢🐢🐢
خدایا گلط خوردم
بیجا خوردم
کمککککککک
*وی با جیغ میرود پیش ازراییل ، دامن ازراییل را نی کشد ، باه باههه ازراییل شرت صورتی گل گلی پوشیده*
گوربانتان
فعلا خداحافظ
RM. kiute.ARMY
ایستاده کف بزنم؟😂😂😂
بزاررررررررررررررررر بزنمممممممممممممم بزارررررررررررررر کف بزنم ایستادههههههه😂😂😂😂😂
بهت پیشنهاد میکنم یه مدت فیک نخونی اگر هم میخونی دوز پایین یه وعده😂
منم یه مدت این بلاها سرم می اومد منتها تاحالا کار به جاهای بایک نکشیده:">